عباس؛ الگوی حمایت از ولایت
سخنوری یکی از میراثهای گرانبهایی بود که حضرت عباس(علیهالسلام) از پیوند امیر بیان حضرت علی(علیهالسلام) و بانوی ادب، امالبنین(علیهاالسلام) به دست آورده بود. پدرش کسی بود که در جنگها، فی البداهه رجز میسروده و مادرش نیز بانویی ادب دوست و شاعری توانا و از خاندانی ادب دوست و شاعرپرور بود.
میراث سخن که توشهای پر بار از پرورش حضرت عباس(علیهالسلام) در دامان پدر و مادری این چنین است در صفحههای روشنی از تاریخ زندگانی عباس(علیهالسلام) هویداست. او شب عاشورا، وقتی غربت و تنهایی امام خویش را دید، هنگامی که امام حسین(علیهالسلام) بیعت خود را از همه همراهان برداشت و فرمود: «هر کس که میخواهد برود، میتواند.» عباس(علیهالسلام) به نمایندگی از عاشوراییان برخاست و گفت: «کجا برویم؟ آیا تو را در میان دشمنان دین تنها بگذاریم و به فکر خود باشیم؟ آیا پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز نخواهد که شاهد چنین چیزی باشیم.»(1)
عباس(علیهالسلام) به نمایندگی از عاشوراییان برخاست و گفت: «کجا برویم؟ آیا تو را در میان دشمنان دین تنها بگذاریم و به فکر خود باشیم؟ آیا پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز نخواهد که شاهد چنین چیزی باشیم.»
پس از اتمام خطبه، امام در پشتیبانی از ایشان به بنیهاشم گفت: «بار سنگین را باید اهلش بردارند. فردا صبح، شما (بنیهاشم) نخستین گروهی باشید که به میدان میروید. ما پیش از آنان به استقبال مرگ میشتابیم تا مردم نگویند یاران را پیش فرستاده و بعد خودشان شمشیر کشیدند.»(2)
انگیزه پیامبر صلى الله علیه وآله درعبادت
در همه کارها نه طمع بهشت و نه خوف دوزخ، که او از این هر دو آزاد بود. او با آن شناخت وسیع و عمیقی که از ذات مقدس حضرت حق و اسمای حسنای الهی داشت، در سلوک بندگی اش، بهشت و دوزخ را زیر پا نهاده، سخت شیفته و بی قرار جمال الهی و قرب ازلی بود. آن بزرگوار در ارتباط روحی و معنوی با خداوند و شوق بیرون از حدّ، نسبت به او و احساس درد و رنج بندگانش و تلاش در راه ارشاد و هدایت آن ها زندگی پر باری را از سر گذرانده بود.
او حتی به اندازه یک چشم به هم زدنی برای خود زندگی نکرد. عبادت او، کار و تلاش و شادی و اندوه او، همه و همه برای خدا بود.
برای همین خدا به او وحی کرده بود تا بگوید: بی گمان نماز و نیایشم و زندگی ام و مرگم از آن خداوند است، پروردگار جهانیان.
همو که او را شریکی نیست و به این فرمان یافته ام و من نخستین مسلمانم:
«إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلهِ رَبِّ العالَمینَ لَا شَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرتُ وَ أَنَا أَوَّلُ المسلِمینَ» 1
حضرت محمد (ص) از سوی خداوند مسئولیت های بسیاری داشت.
هم قانون گذار بود، هم کارگزار جامعه ای که پدید آورده بود، هم قاضی بود و هم پیشوای قوم. هم معلم و امام بود و هم مربی و ادب آموز امت خویش، و هم عهده دار تدبیر منزل و در برابر خانواده مسئول.
او در محیط خانه، همسرس شایسته و نیکو برای همسرانش بود. حقوق آنان را می پرداخت و در بندگی خدا یاری شان می کرد و به ایفای حقوق آنان کوشا بود و از هیچ چیزی در انجام وظیفه همسرداری اش نمی کاست.
و همه این ها، اگر چه، بخش مهمی از سلوک عبادی اش بود، اما همین ضرورت در آمیختن با ابنای زمان، او را از غرقه شدن در دریای عشق به خداوند و تماشای جلوه جمال و جلال حق، برای ساعاتی محروم می کرد.
از این رو، پس از فراغت از انجام مسئولیت به پناه استغفار رفته و توفیق جبران آن را از خداوند می طلبید.
«گاه دلم را کدورتی می پوشاند و من به راستی که هر روز هفتاد بار از خداوند در خواست آمرزش می کنم.» 2
منظور از رحمة لِلعالَمین بودن پیامبر صلى الله علیه وآله
منظور از این که پیامبر (صلى الله علیه وآله) رحمت برای عالمیان است چیست؟
خداى متعال در آیه 107 سوره «انبیاء» به رحمت عامه وجود پیامبر (صلى الله علیه وآله) اشاره کرده مى فرماید: (ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم)؛
«وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ».
عموم مردم دنیا، اعم از مومن و کافر همه، مرهون رحمت تو هستند؛ چرا که نشر آئینى را بر عهده گرفته اى که سبب نجات همگان است، حال، اگر گروهى از آن استفاده کردند و گروهى نکردند این مربوط به خودشان است و تاثیرى بر عمومى بودن رحمت نمى گذارد.
هر چیز که در جستن آنی آنی
ارزش و بهای هر فرد به اندازۀ آن چیزی است که نیکو میشمرد
کلامی بسیار زیبا و دلنشین و حکمتآموز از امیر مؤمنان علیه السّلام نقل شده که میفرماید:
قیمَهُ کُلِّ امرِئٍ ما یُحسِنُه؛[۱] «ارزش و مقدار هر فرد به اندازۀ آن چیزی است که او را نیکو میشمرد و به او بها میدهد و از او خوشش میآید و آن را پیوسته مطرح میسازد.»
این کلام، سخن بسیار حکیمانه و عبرتآموزی است و انسان میتواند آن را در موارد مختلف و ارتباطات خود با دیگران و ارزیابی میزان عقل و احساسات افراد در زمینههای مختلف زندگی و تصرّفات، به کار گیرد و استفاده نماید؛ و به همین جهت است که فرمودهاند:
«یُعرَف المرءُ بصدیقِه؛[۲] آدمی را با دوست صمیمی و محرم راز او میتوان محک زد و او را ارزیابی نمود.»
بر همین اساس، رشتهای که یک طلبۀ علوم دینی و یا دانشجوی علوم متعارف امروزی برمیگزیند میتواند از نگرش شخصیّتی وی به معیارها و ارزشهای او پرده بردارد؛ و نیز در مسایل و رخدادهای اجتماعی و سیاسی، از کیفیّت گفتار و تمایل اشخاص به حوادث و تصرّفات افراد میتوان به مقدار عقل و فهم و معرفت شخص نسبت به حقایق و واقعیّات پی برد.
منبع: کتاب نوروز در جاهلیّت و اسلام، ص ۷۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]. نهج البلاغه (عبده)، ج ۴، ص ۱۵۴.
[۲]. وسائل الشّیعه، ج ۴، ص ۲۰۷؛ بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۱۹۲:
«رسول خدا صلّی اللـه علیه و آله و سلّم: ”المرء علی دین خلیله و قرینه؛ روش آدمی بر طبق مذهب و سیرۀ دوست صمیمی و رفیق دلبندش خواهد بود.“»
منبع:کیمیای سعادت
بررسی تزاحم نوروز با ایام شهادت اهل بیت علیهمالسلام
دین مبین اسلام اینطور نیست که با هر سنت و آیینی به مبارزه برخیزد و آن را باطل کند و بدعت بداند بلکه فقط با سنتهایی که با فطرت و عقل سلیم آدمی و احکام مسلم شرعی مخالفاند به مبارزه و مخالفت برخواسته است.
ما ایرانیان دو تقویم داریم یکی تقویم ملی که شمسی است و دیگری تقویم مذهبی است که قمری است و مبدأ هر دو تقویم هجرت حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآله از مکه به مدینه است. ولی مبنای یکی گردش زمین به دور خورشید و دیگری گردش ماه به دور زمین است و این اختلاف مبنا باعث شده که سال شمسی ده روز از سال قمری بیشتر باشد و این تفاوت باعث گردش ماهها و روزهای سال قمری در سال شمسی و تداخل مناسبتهای قمری و شمسی میشود. مثل روز عاشورا که روز حزن و ماتم مسلمانان است تقریباً هر 36 سال یک بار مصادف با نوروز میشود که عید ملی و ایام جشن و شادی ایرانیان است و امسال نیز این اتفاق در مورد سالروز شهادت حضرت امام هادی علیهالسلام افتاده که مصادف شده است با اولین روز نوروز سال 1397 هجری شمسی.
اول اینکه نظر اسلام در مورد نوروز چست؟
دوم اینکه وظیفه ما در روز اول سال که با سالروز شهادت دهمین امام معصوم مصادف شده است چیست؟
نظر دین مبین اسلام در مورد نوروز چست؟
قاعده اولیه:
دین مبین اسلام اینطور نیست که با هر سنت و آیینی به مبارزه برخیزد و آن را باطل کند و بدعت بداند بلکه فقط با سنتهایی که با فطرت و عقل سلیم آدمی و احکام مسلم شرعی مخالفاند به مبارزه و مخالفت برخواسته است.
در همین راستا حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالک اشتر فرمود:
سنّت پسندیدهای را که بزرگان این امت به آن رفتار نمودهاند و موجب الفت و همبستگی شده و کار مردم به خاطر آن سروسامان گرفته است، نقض نکن و هیچگاه سنّتی را پایهگذاری نکن که به چیزی از سنّتهای نیک گذشته لطمهای بزند؛ زیرا در این صورت پایهگذار آن سنّت گذشته مأجور خواهد بود و وزر و وبال شکستن آن سنت برای تو باقی خواهد ماند.[1]