پنج گانه های بریده بریده
عطش
با تومعنا گرفت که تو تشنگی را قدرِ قدر دادی وتشنه لبی را منزلت . آب ارج آن را نداشت که در هنگامه نبرد تا اوج تو گام بردارد فرات قرنها ست تفیده عطش توست وآب افتخارش را از آن روز تا کنون از تشنه کامی توگرفته که چیزی بوده برای بسته شدن برتو .پس از تو هر لبی با کاسه آبی آشنا می شود ، جرعه جرعه تشنگی می نوشد سیرابی سالهاست از جهان رخت بسته وتاریخ در حسرت یک یک تعبیر می سوزد……..
که عطشان حسیــــــــــــــــــــــــــــن.
مقتـــل
راست گفت آنکه گفت ( درحضیض هم می توان عزیز بود از گودال بپرس ) ومقتل ِتو رفیع تر از همه بلندی ، بایگان وبلند مرتبگان وقدر قدرتان وقوی شوکتتان ، در ذهن انسان ووجدان تاریخ ایستاد مقتل تو رفیع ترین قله است که آدمی در نگاه به آن کلاه از سر کودک عقلش به معنای تام وتمام می افتد.
خیمه
خیمه مأوا بود ، پناه بود . اما در حماسه ی تو معنایش چیز دیگری شد هیمه آتش جهلی شد که از قدرت قداری می آمد که به دروغ به خود رنگ دین می زد ، خیمه های تو سوخت نه خود را وسر پناه را که آبروی دروغین جلاد را وهر خیمه مشعلی شد برای دیدن چهره های واقعی جلادان تمام تاریخ .
کربلا
پیش ازنام تو زمینی بود وسرزمینی . پس از تو سجده گاه عرش شد وقبله گاه هر آنکس که نگاهش اسیری وراهش آزادی . کربلا، پیش از آنکه تو بر آن گام نهی بی نام زمینی بود گم شده در زمان ، بر گام های تو بود که برای کربلا نام روئیده وجاودانگی.
اسارت
تو که پایان گرفتی ، پیغام آزاد شد وهر اسیری فریادی و هر فریاد حقیقتی که سالیان سال ، دشتها وکوه ها و وجدانها را در نوردید . اسارت در کاروان خانواده ات سر به آسمان سائید که آسمان اسیر آخرین نگاه تو بود بر زمین . خانواده ی تو ترجمان آزادی بودند وهر کس در تاریخ ندای آنها را شنید وبر خود نلرزید …..
اسیـــــــــــــــــــر!