بیایید در اربعین، یک انتقامِ تاریخی بگیریم...
در صدر اسلام چه قبل از هجرت و چه بعد از هجرت و حتی بعد از رحلت رسولالله(ص) یک تلاش مجدانهای وجود داشت برای اینکه حرمت پیامبر(ص) را بشکنند؛ یعنی برنامهریزی میکردند برای اینکه شأن و شخصیت پیامبر(ص) را پایین بیاورند.
اینهمه آزار و اذیتهایی که پیامبر(ص) و انبیاء گذشته تحمل میکردند، سرِ چه بود؟ منشأ اصلی این آزارها چه بود؟ بیاحترامی به ولیّ خدا اقدام اصلی ابلیس است که آن را در دلِ یاران خودش میاندازد و در رفتار آنها تجلی میدهد.
استراتژی اصلی شیطان، شکستنِ حرمت پیامبر و ولیّ خداست؛ این مرکز ثقلِ کفر است! بینمازی، عرقخوری، دزدی و همۀ جنایتها، فرعِ این ماجراست. این کارهای بد آنقدر بشریت را به قهقرا نمیبرد که بیاحترامی به ولیّ خدا میبَرد!
وقتی بیاحترامی به ولیّ خدا استراتژی اصلی ابلیس است، در نقطۀ مقابلش، حرمتبخشی به ولیالله هم باید وظیفه و راهبرد اصلی مؤمنین در مقابلۀ با طاغوت باشد. لذا هرجا در تشخیص درست و نادرست و یا «أهم فالأهم» تردید کردیم، ببینیم کدام کار، بیشتر حرمت ولیالله را بالا میبرد؟
بر این اساس، احترام گذاشتن به ولیّ خدا باید مهمتر از کارهای خوبِ دیگر، بلکه ارزشمندترین کار باشد. کمااینکه چندین بار در روایات فرمودهاند: وقتی پیاده برای زیارت امام حسین(ع) حرکت میکنی، هر یک قدمی که برمیداری، ثواب یک حج دارد!
بیحرمتی به ولیّ خدا در کربلا و روز عاشورا به اوج خود رسید. قتل و شهادت امام حسین(ع) فرعِ ماجراست؛ اصل ماجرا این بود که حرمت ایشان شکسته شود.
برای مقدمهسازیِ ظهور، باید حرمت ولیّ خدا را بالا ببریم و جلوی بیحرمتیها را بگیریم و چه کاری بهتر از این زیارت اربعین باعث حرمتبخشی به ولیّ خدا میشود؟
اگر بخواهی مقدمات ظهور را فراهم کنی، ارزشمندترین کار، این است که حرمتگذاری برای ولیّ خدا را بالا ببری و در جامعه و جهان نهادینه کنی.
امروز، عالیترین تجلیِ این حرمتگذاری، همین پیادهروی باعظمت اربعین است.
چگونه میتوانیم مانند اربعین شکوهی از احترام برای ولیّ خدا در جهان ایجاد کنیم تا مردم جهان بفهمند که ولیّ خدا اینقدر برای ما حرمت دارد!
هیچ کاری مثل پیادهروی اربعین نمیتواند این اثر را داشته باشد.
زیارت اربعین و عظمت این اجتماع حولِ ولیّ خدا، حداقل کاری است که میتوانیم انجام دهیم و خدا هم دلها را به این سمت هدایت کرده است تا بیشترین حرمتبخشی برای امام حسین(ع) انجام شود؛ یعنی همان ولیّ خدایی که بیشترین بیحرمتی در حقش صورت گرفته است.
حرمت حسین(ع) در کربلا شکسته شده است و این حرمت باید برگردد تا بشریت روی سعادت ببیند و ما برای همین، به اربعین میرویم.
بیایید یک انتقام تاریخی از بیحرمتیهایی که نسبت به اولیاء خدا شده است، بگیریم و این تاریخ شومِ بشری را تمام کنیم؛ تاریخی که در آن به ولیّ خدا بیاحترامی شده است. از کجا شروع کنیم؟ از همان نقطهای که در آن بیشترین بیاحترامی صورت گرفت؛ یعنی کربلا. بیایید پیاده و پابرهنه برویم.
شما در این پیادهروی اربعین، خونِ شهدا را به ثمر مینشانی، و ریشۀ ظلم و تباهی را از بین میبری و مقدمه برای نجات عالم بشریت فراهم میکنی.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی استاد پناهیان
سفرنامه اردوی زیارتی ، تربیتی طلاب حوزه علمیه الزهرا سلام الله علیها ارومیه
گوشه ای از سفرنامه اردوی زیارتی ، تربیتی طلاب حوزه علمیه الزهرا سلام الله علیها ارومیه 17 اسفند 95
صلوات خاصه امام رضا(ع)✨
?اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةًمُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةًکَاَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ
خاطره ای زیبا و خنده دار از جنگ...
بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛
توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش
با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش.
پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود.
دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه!
یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن!
گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!!
یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده!
پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم: نه! کجاست؟
:پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟!
……
وداع کاروان عاشقان
لحظه وداع
سیل اشک نمی داد امانم لحظه وداع
این بغض در گلو نداد مهلتم لحظه وداع
چشم بر رخ ماهش به التماس و عجز
می خروشید در طوفان گریه ام لحظه وداع
جانم به لب رسید نیامد سخنی به لب
مهر سکوت بود بر لبم لحظه وداع
خون می جهید ز آتشفشان قلب من
زان داغ می دریدم جامه ام لحظه وداع
می خواستم بگویم ز درد دوریش
گویی سخن نمی رفت به زبانم لحظه وداع
قیامتی که می گویند به روز محشر بینی
به چشم خود نگریستم لحظه وداع
آرام می خرامید و می برد با خودش
در خون نشسته دل بی نصیبم لحظه وداع
شعر از : علی نیکوفر
یا علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) ! دلمان را به پنجره ات گره زدیم و داریم می رویم ، دوست داریم تا ما بر می گردیم گره از کار ما و همه دوستانمان باز کنی.
به امید زیارت دوباره
با کاروان عاشقان
در کنار حرم دوست
عقربه ها ساعت 2 را نشان می دادند ، کم کم به ما گفته می شد وسایل خود را جمع کنید به مشهد نزدیک می شویم .
همه مشغول جمع و جور وسایل ، با شور و شعف بودیم که یکی از بچه ها که جلو نشسته بود بلند گفت :
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
به آن طرف نگاه کردیم گنبد طلای شمس الشموس را از دور دیدیم بعضی از بچه ها برای بار اول این صحنه را می دیدند و بعضی برای چندمین بار ، اما همه حال دیگری داشتیم و سریع تر می خواستیم به حرم برویم بعد از جابه جایی وسایل در محل اقامتمان داخل حرم شدیم .
هر چه بیشتر نزدیک ضریح می شدیم صدای زمزمه و مناجات و گریه که صحن را پر کرده بود به گوش می خورد . دوست داشتیم دقیقه ها همین طور طول بکشند و ما در این حال و هوا بمانیم .
و همه خواسته هایمان جلو چشمانمان بود….
و در کنار حرم دوست به یادتان بودیم