با کاروان عاشقان
28 اردیبهشت 1394
در کنار حرم دوست
عقربه ها ساعت 2 را نشان می دادند ، کم کم به ما گفته می شد وسایل خود را جمع کنید به مشهد نزدیک می شویم .
همه مشغول جمع و جور وسایل ، با شور و شعف بودیم که یکی از بچه ها که جلو نشسته بود بلند گفت :
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
به آن طرف نگاه کردیم گنبد طلای شمس الشموس را از دور دیدیم بعضی از بچه ها برای بار اول این صحنه را می دیدند و بعضی برای چندمین بار ، اما همه حال دیگری داشتیم و سریع تر می خواستیم به حرم برویم بعد از جابه جایی وسایل در محل اقامتمان داخل حرم شدیم .
هر چه بیشتر نزدیک ضریح می شدیم صدای زمزمه و مناجات و گریه که صحن را پر کرده بود به گوش می خورد . دوست داشتیم دقیقه ها همین طور طول بکشند و ما در این حال و هوا بمانیم .
و همه خواسته هایمان جلو چشمانمان بود….
و در کنار حرم دوست به یادتان بودیم