منم سربازت میشم....
لحظه وداع
سیل اشک نمی داد امانم لحظه وداع
این بغض در گلو نداد مهلتم لحظه وداع
چشم بر رخ ماهش به التماس و عجز
می خروشید در طوفان گریه ام لحظه وداع
جانم به لب رسید نیامد سخنی به لب
مهر سکوت بود بر لبم لحظه وداع
خون می جهید ز آتشفشان قلب من
زان داغ می دریدم جامه ام لحظه وداع
می خواستم بگویم ز درد دوریش
گویی سخن نمی رفت به زبانم لحظه وداع
قیامتی که می گویند به روز محشر بینی
به چشم خود نگریستم لحظه وداع
آرام می خرامید و می برد با خودش
در خون نشسته دل بی نصیبم لحظه وداع
شعر از : علی نیکوفر
یا علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) ! دلمان را به پنجره ات گره زدیم و داریم می رویم ، دوست داریم تا ما بر می گردیم گره از کار ما و همه دوستانمان باز کنی.
به امید زیارت دوباره
طلوع ماه شعبان، ماه رسول خدا ( ص ) ، مطلع النور ، ماه آماده سازی روح برای وارد شدن به ضیافت الله بر عموم شعبانیان مبارکباد
…………..
ماه خوبان ماه شعـــبان میرسد موسم گل های بسـتان میرسد
شاخ طوبی سر زد از خلـد برین مژده اینک ماه غفـــــران میرسد
مولد بوالفضل و سجاد و حسین یاورانی بهــــــــــــر قرآن میرسد
زادروز مهـــــــــــدی صاحب زمان سروری بر اهــــل ایمان میرسد
در کنار حرم دوست
عقربه ها ساعت 2 را نشان می دادند ، کم کم به ما گفته می شد وسایل خود را جمع کنید به مشهد نزدیک می شویم .
همه مشغول جمع و جور وسایل ، با شور و شعف بودیم که یکی از بچه ها که جلو نشسته بود بلند گفت :
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
به آن طرف نگاه کردیم گنبد طلای شمس الشموس را از دور دیدیم بعضی از بچه ها برای بار اول این صحنه را می دیدند و بعضی برای چندمین بار ، اما همه حال دیگری داشتیم و سریع تر می خواستیم به حرم برویم بعد از جابه جایی وسایل در محل اقامتمان داخل حرم شدیم .
هر چه بیشتر نزدیک ضریح می شدیم صدای زمزمه و مناجات و گریه که صحن را پر کرده بود به گوش می خورد . دوست داشتیم دقیقه ها همین طور طول بکشند و ما در این حال و هوا بمانیم .
و همه خواسته هایمان جلو چشمانمان بود….
و در کنار حرم دوست به یادتان بودیم
قرارمان برای نماز صبح در حرم امام خمینی (ره) بود با خستگی شیرین راه از اتوبوس ها پیاده شدیم داخل حرم ، زیباتر و بزرگتر شده بود بعد از خواندن نماز جماعت صبح به طرف شاه عبدالعظیم حرکت کردیم ساعت 6 بود که به حرم رسیدیم روز عید بود روز مبعث و ماشین های اطراف حرم و جمع کثیری از زائرهای عاشق که هر کدام با نیتی به آنجا آمده بودند فضای دل نشینی به حرم بخشیده بود اما فرصت کوتاه بود و باید خودمان را به قم می رساندیم .
این توفیق را پیدا کردیم که نماز ظهر را در جمکران بخوانیم حیاط بزرگ و دل نشین مسجد مقدس جمکران، کبوتران داخل مسجد که بر سر سجاده می نشستند و بوی خوشی که همه آن را استشمام کردیم از ذهن هیچ کداممان نخواهد رقت. بعد از نماز ظهر هر کس گوشه ای از مسجد به راز و نیاز پرداخت تا در این روز عزیز بتواند حاجتش را از خدا بخواهد نم اشک نشسته بود گوشه ی چشم خیلی ها.
بلند شدیم تا راهی حرم شویم اما دور شدن از جمکران غم بزرگی را بر دل همه ما نشانده بود . با شوق خواندن نماز مغرب و عشاء در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) سوار اتوبوس شدیم و به سمت حرم حرکت کردیم کم کم نزدیک می شدیم به کوچه های آشنای اطراف حرم و دیدن زائران و افراد مختلف جای جای جهان . وارد حرم شدیم همه به احترام حضرت معصومه (سلام الله علیها ) دعای مخصوص را زمزمه کردیم . سپس هرکس گوشه ای را برای مناجات با خدا انتخاب کرد یکی روی کاشی های سرد حرم ، یکی ایستاده و یکی خیره شده به حرم با چشمان گریان …
بعد از مدتی صدای اذان به گوش رسید و همه برای تشکیل صف های جماعت به محل برگزاری نماز رفتیم و نماز مغرب و عشاء را در حرم حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) اقامه کردیم .
مدیون تمام لطف های تو هستیم فاطمه معصومه ای خواهر” شمس الشموس”