دریچه دلت را باز کن
قرآن خشوع می آورد، رویش می آورد، باعث حیات میشود. مشکلِ همه ما همین است. لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ برای رفع این موانع است.
قرآن به لَو اَنزَلنا اشاره کرده است، یعنی باید قرآن، به گونه ای به دل برسد. اگر قرائت همراه با سرایت باشد، حیات می آید. در بعضی از موارد حتّی راجع به اهل بیت علیهم السّلام دارد که إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین را در نماز، تکرار می کردند و بعد میفرمودند: آن قدر آن آیه را تکرار کردم، تا اینکه آن را از خداوند شنیدم.
در روایات ذکر شده است که وقتی اهل بیت علیهم السّلام قرآن میخواندند، گویا مستقیم از حق تعالی میشنیدند. همه واسطهها برداشته میشد. مهمّ این است که قرآن، بر دل انسان نزول پیدا کند و إلّا ملکوتِ قرآن در جای خودش محفوظ است. من فقط باید دریچه دلم را کمی باز کنم تا قرآن بتواند به سراغم بیاید و در نتیجه، خشوع و حیات بیاید!
تفکّر قرآنی/حجّت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفرناصری
طمع حلوا
طمع کار همواره زبون و خوار است.
نهج البلاغه / حکمت226
روزی شیخ الشیوخ شبلی در مسجدی رفت تا دو رکعت نماز کند و زمانی را بیاساید. اندر آن مسجد، کودکان به تعلیم مشغول بودند و وقت نان خوردن کودکان بود.
دو کودک نزدیک شبلی نشسته بودند: یکی پسر توانگری بود و دیگر پسر درویشی. در زنبیل این پسر منعم پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر درویش نان خشک بود. پسر درویش پاره ای حلوا خواست.
پسر منعم او را گفت: “اگر خواهی که پاره ای حلوا به تو دهم، تو سگ من باش.” و او گفت: “من سگ توام.” پسر منعم گفت: “پس بانگ سگ کن.” آن بیچاره بکرد و پاره ای حلوا بگرفت. بار دیگر بکرد و پاره ای حلوای دیگر بستد.
شبلی در ایشان می نگریست و می گریست. مریدان پرسیدند: “ای شیخ چه شد که گریان شدی؟” گفت: “نگه کنید که قانع بودن و حریص بودن به مردم چه رساند!
اگر آن کودک بدان نان تهی قناعت می کرد و طمع از حلوای او برمی داشت سگِ هم چون خودی نمی گشت.”
منبع :عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر- قابوسنامه – ص 328 و329
به لغزشگاهها نزدیک نشوید
به لغزشگاهها نزدیک نشوید
رهبرانقلاب: جاهایى هست که انسان پایش مىلغزد: «چوگل بسیار شد، پیلان بلغزند»؛ آدمها که جاى خود دارند.
جاهایى لغزشگاه است. به آنجاها نزدیک نشوید.
لغزشگاهها انواعى دارد. هر کس نقطه ضعفى دارد. یکى نقطه ضعفش پول است؛ یکى نقطه ضعفش رودربایستى و رفاقت است؛ یکى نقطه ضعفش احترام کردن است؛ یکى نقطهى ضعفش زن است؛ یکى نقطه ضعفش سورچرانى و شکمچرانى است.
هر کس نقطه ضعفى دارد. آدم خودش نقطه ضعف خودش را خوب مىفهمد. به آن نزدیک نشوید. اگر نزدیک شدید، براى خودتان خطر درست کردهاید.
علاوهبر نزدیک نشدن به نقطه ضعفها، باید در تقویت معنوى خودتان کوشا باشید.
اول قدمش این است که همین نمازى را که در شبانه روز پنج نوبت مىخوانید، با توجه بخوانید. ۷۱/۵/۱۹
ما هستیم......
در محضر امام روح الله
چه کسانی در جمهوری اسلامی باید مسئول باشند؟
وقتی که کسی احساس نکند که فقر معنایش چیست، گرسنگی معنایش چیست، این نمی تواند به فکر گشنه ها و به فکر مستمندان باشد.
لکن آنهایی که در بین همین جامعه بزرگ شده اند و احساس کردند فقر چیست، دیدند، چشیدند فقر را، اینها می توانند به حال فقرا برسند.
امام خمینی/صحیفه نور،جلد 17،صفحه 218
رزق تنها نان و آب و كشك و دوشاب نيست!!
وسعت رزق
در ماه رمضان رزق خدا رزق وسيعى است؛ چون تنها به تن ما نمىخواهد رزق بدهد و تنها نان و آب و كشك و دوشاب نيست؛
عنايت وسيع و گستردهاى است كه همۀ ابعاد وجودى ما را در بر مىگيرد: تن و حسّ و وهم و حافظه و فكر و تخيّل و تعقل و تفكر و قلب و روح و سرّ مارا، همه را شامل مىشود؛ چون يك مراحلى از وجود ما هست كه هنوز خود ما هم آنها را نمىشناسيم. او «فَإنَّهُ يَعْلَمُ الِّسرَّ و أَخْفَى» است، او به پنهانتر از پنهان ما هم آگاه است.
ما براى او بارز و آشكار شدهايم، پيچيدگىها و پوششهايمان براى او حائل نيست. ما نمىفهميم كه اين پيچيدگىها با ما چه كرده و اين حجابها و سترها، چه محروميتهايى را بر ما تحميل كرده است.
اعضاى وجود ما هر كدام رزقى مىخواهند تا تغذيه شوند و رشد كنند و علامت رشد آنها هم توسعه، گستردگى و زاد و ولدشان است. يك پديدهاى كه رشد مىكند، هم به مرحلهاى مىرسد كه توسعه پيدا مىكند و هم به مرحلهاى مىرسد كه تكثير و توليد مىكند. اگر من در تفكر و تعقل و قلب و غضبم و در احساس و عواطفم رشيد باشم و قلب من هم قلب رشيدى باشد و رشد بكند، هم بايد توسعه و ظرفيت پيدا كند و هم بايد توليد كند و اثر بگذارد و هم معانىاى را كه به دست آورده، پخش كند.
اما وقتى ما به خودمان نگاه مىكنيم، مىبينيم كه دل ما تنگ و خسته است، فكر ما خسته است، حافظۀ ما، حسّ ما، هيچ كدام از اينها رزقى نبردهاند. ما چگونه بايد به اينها رزق بدهيم؟ رزق اينها براى ما مجهول است.
برگرفته از کتاب /بهار رویش
به قلم استاد صفایی حائری