همواره آشکارم
همواره آشکارم
گفتم که در فراقت عمریست بیقرارم
گفتا از فراق یاران من نیز بیقرارم
گفتم به جزشما من فریاد رس ندارم
گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم
گفتم که یاورانت مظلوم هر دیارند
گفتا مرا ببینند مظلوم روزگارم
گفتم که شیعیانت در رنج و در عذابند
گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم
گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو
گفتا که من شب وروز در انتظار یارم
گفتم که چشم شیعه گریان بودبه راهت
گفتا که من همیشه بر دیده اشک دارم
گفتم که دشمن تو در فکر محو شیعه است
گفتا به حال شیعه هر لحظه پاسدارم
گفتم که انتقام مادر تو کی بگیری
گفتا به چشم گریان من لحظه میشمارم
گفتم به شیعیانت آیا پیام داری
گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم
گفتم که ای امامم ازما چرا نهانی
گفتا به چشم محرم همواره آشکارم
گفتم به چشم انوار آیا تو پا گذاری
گفتا که شستشو ده شاید که پا گذارم
سیدبها الدین انوار