بیا که بی تو...
بیا که بی تو…
بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد.
بیا که بی تو آینه ها، زنگار غربت گرفته اند.
هیچ کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها در هم نمی گذارد.
بیا که بی تو، قنوت شاخه ها، اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد.
بی تو کدام دست مهر، سرشک غم از دیدگان یتیمان بر می گیرد؟
کجاست آغوش مهربانی که دل های زخمی را به ضیافت ابریشمی بخواند؟
ای آبِ آب! رودخانه ها عطش دیدار تو را دارند و در بستر انتظار، به سوی دریای ظهور تو شتابان اند.
قامتی به استواری کوه، دلی به بی کرانگی دریا، طراوتی به لطافت سبزینه ها، سینه ای به فراخی آسمان ها و صمیمتی به گرمی خورشید می خواهد تا بشود تو را خواند و کاروان دل ها را به منزلگاه امید کشاند.
این همه را که اندکی بیش نیست، از دل شکسته ترین منتظران تاریخ دریغ مدار، که ظهور تو اجابت دعای ماست.
تولد خورشید
چراغ ها را خاموش کنید. چراغ های تمام خاک را خاموش کنید و شمع ها را روشن… شمع های تولد… شمع های شب قدر… شمع های جشن میلادی غریبانه.
شمع هم اگر نبود اشک که هست. اشک ها، چراغانی امشبند در کوچه پس کوچه های زمین؛ اشک های شوق… اشک های انتظار. اشک های دل تنگی… اشک ها را بیاورید و دور هم بنشانید.
اشک ها را پنهان نکنید؛ حاشا نکنید. امشب، شب بزم اشک هاست. کوچه های آب و جارو شده. درهای بازِ به شوق آمدن. گل های دسته دسته در کوی و برزن چیده شده. امشب مگر جشن میلاد زمین است که تمام خاک را گل آذین کرده اید؟…
امشب، شبی ا ست که زمان را دو نیمه کرده است. نیمی پیش از امشب و نیمی پس از آن… در تقویم ها امشب نقطه عطف زمان است. امشب، شب تولد انتظار است.
هیچ دلی تکلیف خویش را با امشب نمی داند. هیچ چشم عاشقی نمی داند این بزم را چگونه به سر برد؟… هدیه های میلاد را کجا ببریم، برای رساندن به دست صاحب این جشن؟ شاد باشمان را پیش روی که زانو بزنیم و تبریک بگوییم؟ نقل های سرورمان را بر سر که بپاشیم؟
از بعثت تا ولایت
تداوم بعثت تا ظهور حجت
در آستانه بعثت و ولایت قرار داریم. این حادثه مبارك به راستى انفجار نور در قلب تاریكىها و فریادى در خاموشىها و هشدارى در اوج غفلتها بود. عظمت و اعجاز این حركت بزرگ و توفنده را مىتوان با مطالعه كارنامه جهان پیش از بعثت به دست آورد.
قرن ششم میلادى را باید عصر حاكمیت سیاهى و تباهى نامید، چرا كه در آن زمان ابرهاى متراكم نادانى، سایه شوم و سنگین خود را بر زندگى بشر افكنده بود و جوامع آن روز در تنگناهاى اقتصادى و اجتماعى مرگبارى قرار داشتند، لیكن سنت تاریخ و قانون طبیعت و مشیت حق تعالى، همواره به اثبات رسانیده كه در چنین مقاطع حساس و یأس آور است كه روشنایى و امید از اعماق ظلمت و یأس پیدا مىشود و بهار سبز و خرم از دل زمستان سرد و بىجان متولد مىگردد.
در عصرى، پیام روح بخش بعثت رسول اكرم صلی الله علیه و آله بر كالبد افسرده و مرده جهان دمیده شد كه پانصد سال و به نقلى هفتصد سال از ظهور عیسى بن مریم گذشته بود. در این فترت و فاصله ممتد كسى به پیامبرى مبعوث نگردید،جهل و ظلم بر سراسر گیتى حكومت مىكرد و جنگ نامعقول ایران و روم نابسامانىها و افسردگىهاى فراوانى به بار آورده بود.
شاعر دانشمند، نظامى گنجوى اوضاع راچنین ترسیم مىكند:
نشد اندر آن مدت دیر باز
به تاج رسالت سرى سرفراز
به محراب طاعت قدى خم نشد
كسى در عبادت مصمم نشد
نَزَد كس به راه شریعت قدم
نشد چشم كس تر ز اشك ندم
چنین بود اوضاع عالم خراب
كه ناگه بر آمد برون آفتاب
ویژه نامه سالروز بزرگداشت شیخ صدوق
مطالعه زندگی نامه مردان بزرگ، بهترین سرمشق هدایت و سرمایه خوش بختی برای همگان به ویژه نسل جوان است. به ویژه اگر موضوع سخن، موفقیت دانش مندان ایرانی، در عرصههای گوناگون علمی باشد که در این صورت اثر فراوانی داشته و مایه غرور ملی و مباهات برای هر ایرانی است.
یکی از بزرگترین شخصیتهای جهان اسلام و ایران و از برجستهترین چهرههای درخشان علم و فضیلت؛ شیخ صدوق است.
دقت در زندگی شیخ صدوق؛ نشان دهنده روح بزرگ وی و توجه و اهتمام ایشان به امر تقریب بین مذاهب اسلامی و وحدت شیعه و سنّی است.
شخصیت شیخ صدوق دارای چند ویژگی برجسته است:
الف: جامعیت
وی شخصیتی جامع داشته به این معنا که در بسیاری از علوم زمان خویش جزو سرآمدان روزگارش بوده است. جامعیت شخصیت وی را میتوان از تعدد موضوعات کتب تالیفی وی به دست آورد. در زمینه حدیث، احکام، کلام، امامت، شعر و… کتاب تالیف نموده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر مقاله (مبارزه همه جانبه) را مطالعه کنید.
ب: جدیّت
تلاش خستگی ناپذیر، همت و پشتکار فوق العاده در وجود او موج میزند. به جرات میتوان او را یکی از پرکارترین دانشمندان ایرانی، اسلامی برشمرد. تالیف نزدیک به 300 عنوان کتاب در طی عمر 70 ساله با توجه به شرایط زمان و کمبود امکانات و مشغلههای فراوان وی؛ نشان از جدیّت او در امر ترویج علم بخصوص علوم اهل بیت علیهم السلام دارد. در این زمینه مقالات ( نابغه از ری) و (سفرهای علمی شیخ صدوق) بیانگر گوشهای از تلاشهای وی میباشد.
خداحافظ، معصومیت محض در هجوم دقایق ظلم!
زخم نبودنت را سر بر کدام دیوار باید گریه کرد؟ تمام پیرهن ها بوی غربت گرفته اند.
این روزها آشنایی غریب، فرزند مهربانی غریب و پدر آشنایی غریب تر، با خاک وداع می کند.
پرنده ها، نام تو را غریبانه دهان به دهان می خوانند تا دورترین شاخه هایی که به آسمان می رسند.
باران های موسمی، هوای مسموم روزهای بعد از تو زیستن را زار زار می گریند.
این روزها چقدر پرنده یتیم، به میله های قفس خو گرفته اند! چقدر پنجره ها از ماه دور شده اند! چقدر آسمان بعد از تو بی ستاره شده است! بعد از تو تمام جاده ها سنگ شده اند و قدم ها سنگ.
هیچ راهی برای به تو رسیدن نیست. دیگر صدای دعاهای نیمه شبت، لالایی آرام دلتنگی هایمان نیست.
حتی رودها بعد از تو، سرِ زنده ماندن ندارند؛ جای شک نیست اگر زمین کویر شود در این روزهایی که دریای وجودت را گم کرده ایم.
حتی کلمات نمی دانند داغ سنگین جدایی را چگونه به دوش بکشند؛ همه شعرهای بلند، بعد از تو به مرثیه ختم می شوند.
بوی غربت، بیت بیت شعرها را لبریز کرده است.
عطر سخنهایت، در هجوم هوایی مسموم، به رویش فرا می خواند جوانه ها را.
نور حضورت چشم ها را به بیداری دعوت می کرد.