دلنوشته ای تلخ برای نمایندگان مردم
دلنوشته ای تلخ برای نمایندگان مردم
خواستم بنویسم چرا وقتی قصه برجام بیست دقیقه ای به انتها رسید سکوت کردید؟!
ناراحت نشدید که نظرتان اهمیتی ندارد؟!
اصلا هییییچ نظری، حرفی، انتقادی نداشتید؟!…
به شما بر نمیخورد؟!!
یا چرا اوج اعتراضتان برای سند بیست سی را در مصاحبه با روزنامه های محلی و جمع دوستان سرکوچه گفتید؟!
مگر تریبون مجلس را نداشتید؟!
چرا آنجا سکوت کردید؟!
کلا میخواستم بپرسم شما که نماینده میلیون ها نفرید که به پاهای خسته شان امید می دادند تا صف طولانی صندوق های رای را تاب بیاوررند
آیا FATF را قبول دارید؟! هیچ سوالی؟!حرفی؟!…
اصلا دنبال حقیقت میدوید؟
شما هم پاهایتان خسته می شود؟! امید را میفهمید؟!
یا منتظرید پرونده این هم بسته شود و بعدها در دفتر خاطراتتان بنویسید ما مخالف بودیم!
ما میدانستیم که نباید…! ولی سکوت کردیم!
ولی سکوت میکنیم! چون اهل ملاحظه ایم! چون حقیقت بین حساب کتاب هایمان گم شده است!… بگذریم!
خیلی حرف داشتم، خیلی سوال… اما سکوت میکنم!
من وقتی سلفی های ننگ آمیزتان با موگرینی را هم دیدم، فقط لب گزیدم و به لطیفه هایی که ساختند خندیدم!!
آنروز که آن صف طولانی را وجب میکردم تا برگه را بگیرم و به یک لیست پرامید رای بدهم، باید این روز را میدیدم!
ولی، محو دابسمش سلبریتی ها شدم و تکرار میکنم، تکرار میکنم لقلقه زبانم شد!!…
با این همه ته دلم هنوز روشن است، شاید چند نفر از آن لیست از روی این صندلی های چرم نرم سبز و راحت بلند شدند و ایستادند به احترام پاهایی که پای صندوق های رای، پای انقلاب، پای این نظام … تا پای جانشان ایستادند…
بدون سانسور