غرب زدگی یا غرب پرستی؟؟؟
غرب زدگی و غرب پرستی تفاوتهای عمیق و بنیادینی با هم دارند. غایت غرب زده این است که از فرق سر تا ناخن پا شبیه آن مسیو و مادام و مستر و لیدی شود که در خیابان های شانزه لیزه و هارلی و هایدپارک قدم میزند. مثل آنها لباس بپوشد و با کفش روی فرش راه برود، شبیه آنان غذا بخورد و جشن بگیرد و عزاداری کند و فیلم ببیند و نام های غربی برای اولادش انتخاب کند و اگر دستش نیز در حکومت به جایی بند شد و مسئولیت امری را به عهده گرفت، برای خیابانها و هتلها و پارکها و تالارها و بقالیها و لبوفروشیها، نامهایی برگزیند که در پاریس و لندن و رم و واشنگتن برمیگزینند و «برند» به شمار میروند. بی آنکه روح گردانندگان صاحبان برندهای مک دونالد و کی اف سی خبردار باشد، برای آنها در تهران شعبه دایر میکند و به خاطر اینکه ارزش والا و مقدس کپی رایت را رعایت کرده باشد، عبارات «مش دونالد» و «کی اف سی حلال!» را جایگزین واژگان اوریجینال-اوریژینال؟- میکند. سعادت را در تشابه ظاهری میبیند و هیچ فرصتی را برای این همان شدن صورت خود، از دست نمی دهد.
«غرب پرست» اما درجه و مقام والاتری در این سیر تکامل و تقرب دارد. او به علم الیقین رسیده است که هر چه هست اوست و در مرتبه تشابه و به شکل او درآمدن و چون او شدن، هنوز «منیت» وجود دارد و باید از آن عبور کرد. این است که گام اول را در این سیر و سلوک عارفانه، فنا شدن و از خود گذشتن و تنها او را دیدن و خود و خانواده و هم کیش و هم میهن را برای او، و فقط او، فدا کردن میداند. غربی در نظر او نه فقط نژادی برتر، بلکه یگانه گونهای از انسان است که انسان است……