در فضیلت حیاء
در تحف العقول از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: حیاء و ایمان در یک ریسمان مقرون و این دو گوهر گرانمایه در یک سلک منظوم هستند.پس هرگاه یکی از آن دو بر دو رفیقش نیز به مرافقت و مصاحبت او می رود.
شیخ عباس قمی گوید:که روایات در فضیلت حیاء بسیار است، و کافی است در حق او آنکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله او را لباس اسلام قرار داده و فرموده:«الاسلام عریانٌ فلباسه الحیاء»پس همچنان که لباس ساتر عورات و قبائح ظاهره است،حیاءنیز ساتر قبائح و مساوی باطنه است.و روایت شده که روزی یکی از اصحاب حضرت صادق علیه السلام بر آن حضرت وارد شد و دید آن جناب پیراهنی پوشیده که گریبان آن را وصله زده اند، آن مرد پیوسته نظرش بر آن پینه بود و گویا از پوشش آن حضرت تعجب کرده بود.حضرت فرمود:چه شده تو را که نظر بسوی من دوخته ای؛گفت:که نظرم بر پینه ای است که در گریبان شماست.فرمود:بردار کتاب را و بخوان آن چیزی که در آن نوشته است.
راوی گفت:مقابل آن حضرت یا نزدیک آن حضرت کتابی بود پس آن مرد نظر افکند در آن دید نوشته است«لا ایمان لمن لا حیاء له و لا مال لمن لا تقدیر له و لا جدیدَ لمن لا خَلِقَ له»یعنی ایمان ندارد کسی که حیاء ندارد،و مال ندارد کسی که در معاش خود تقدیر و اندازه ندارد.
منبع:کتاب چهل حدیث،محقق محمد صالحی اندیمشکی
من چادر را دوست دارم. چادر؛ مهربانیست
تو نمازخونه دانشگاه داشتم سجاده آماده میکردم برای نماز، همین که چادر مشکی را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ میکنی که چی؟
برگشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟
گفت: بله با توام و همهی بیچارههای مثل تو که گیر کردهاید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمیشوی با این پارچهی دراز دور و برت؟ خسته نمیشوی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی، چرا مثل عزادارها سیاه میپوشی؟ و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.
خندیدم و گفتم: چقدر دلت ﭘُر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.
خنده ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.
گفتم: من چادر را دوست دارم. چادر؛ مهربانیست.
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای…
گفتم؛ چادر سر میکنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست.
با تعجب به چهره ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟
گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.
گفتم خوب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مردها میگوید؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید. تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر. این تکالیف مکمل هماند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم، غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.
همسر تو، تو را “دید"، کشش ایجاد شد و انتخابت کرد. کجا نوشته شده است که همسرت نمیتواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟
گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم.
گفتم: غریزه، منطق نمیشناسند، تعهد نمیشناسد. چه زندگی ها که به چشم خودم دیدم چطور با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر میکنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش را کنترل نکرد، زندگی تو به هم نریزد، همسرت نسبت به تو دلسرد نشود، محبت و توجهاش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک میشوم، زمستانها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه میشوم، بخاطر حفظ خانه و خانوادهی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیباییهایم دارم. من هم دوست دارم تابستانها کمتر عرق بریزم، زمستانها راحتتر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. من روی تمام این علاقهها خط قرمز کشیدم، تا به اندازهی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو باشم.
سکوت کرده بود.
گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان جامعهام با موهای رنگ کردهی پریشان و صد جور جراحی زیبایی فک و بینی و کاشت گونه و لب و آنچه نگفتنیست، چشمهای همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم؛
راست می گویی…
منبع:سایت بچه های قلم
مسجد خوب باید چگونه باشد؟
مسجد نباید (فقط) تبدیل شود به محل عبادت پیرمردها و پیرزنها. همه مردم در همه سنین باید به مسجد بیایند. این گونه نباشد که مثلاً پیرمردها بیایند مسجد و جوانها در مغازه و در حال کسب و کار باشند.
مساجد و مهمترین چالشهای پیش رو
مبنای این گزارش، گفتاری است که حجتالاسلام قرائتی حدود یک سال پیش در پایگاه اینترنتی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب (KHAMENEI.IR) منتشر کردند. موضوع این گفتار این بود که «مسجد مورد نظر اسلام و طراز انقلاب اسلامی چگونه باید باشد؟» به تناسب هر موضوع، تلاش خواهد شد تا از سایر گفتهها و نوشتهها هم برای این آسیبشناسی استفاده شود.
آسیب اول: تک قشری شدن مساجد
حجتالاسلام قرائتی در این گفتار میگوید: «یکی از آفتهای جامعه ما این است که مسجدیها یک قشر هستند و در غیر مسجد، یک قشر دیگر هستند.» او در همین گفتار منظور خود از این گفته را این گونه تشریح میکند: «مسجد نباید تبدیل شود به محل عبادت پیرمردها و پیرزنها. همه مردم در همه سنین باید به مسجد بیایند. این گونه نباشد که مثلاً پیرمردها بیایند مسجد و جوانها در مغازه و در حال کسب و کار باشند.»
به این ترتیب، رئیس ستاد اقامه نماز به موضوع رویکرد جوانان به مسجد اشاره میکند. حقیقت این است که به عقیده کارشناسان امور دینی و مذهبی، اگر چه در برخی از ایام سال مثل محرم، لیالی قدر و اعتکاف، جوانان استقبال خوبی از اماکن مذهبی همچون مسجد و برنامههای آن میکنند؛ اما در سایر ایام سال، میزان مراجعه جوانان به مسجد کمتر میشود….
نکوهش یأس
نا امیدی و یاس از رحمت خداوند متعال یکی از رذائل اخلاقی و گناهان کبیره است خواه در امور معنوی و اخروی باشد.مانند ناامیدی از هدایت یا بخشش خداوند ،خواه در امور مادی و دنیوی مانند ناامیدی از رفع مشکلات و سختی های زندگی.انسان ناامید دچار رکود و بی تحرکی در زندگی می شود و در معرض هلاکت قرار می گیرد و چه بسا مرتکب جنایات وحشتناک گردد و زندگی خود و اطرافیان را تباه سازد.
قرآن کریم یأس و ناامیدی از رحمت خداوند را در حد کفر دانسته است :
وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ(1
و از فرج و رحمت خدا نومید نشوید که جز کافران از رحمت خدا نومید نگردند.
رافت و مهربانی خداوند رحمان و رحیم نسبت به بندگانش به میزانی است که قرآن کریم هدف از نزول عذاب دنیوی و اخروی را باز گرداندن آن بندگان به سوی خداوند سبحان برمی شمارد.