مثل خيمه
فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا
صبر و آرزو
چيزی که باعث میشود انسان به آرزوهايش برسد صبر و حوصله است. چرا کشاورز دست به محصول پيدا میکند ؟ زيرا حوصله میکند. اگر امروز گندم میکارد فردا خاکها را کنار نمیزند که ببيند ريشه زده يا نه و میداند که بايد حوصله کند و خودش بايد بيرون بيايد. قرآن میفرماید اگر میخواهيد به محصولی دست پيدا بکنيد بايد از صبر کمک بگيريد.
يک از جاهایی که صبر مطرح است، حرف مردم است. خدا میفرماید بر حرف مردم صبر کنید و از کوره در نروید. خداوند به پيامبرش فرمود صبوری کنید، ما تو را میبينيم هرکس هر چه میخواهد بگويد بگويد و بعد میفرماید از نماز کمک بگير. نماز همان اندازه به ما کمک میکند که ما کمک به نماز میکنيم. ما نماز را میسازيم و نماز هم ما را میسازد.
ما نماز را ميسازيم و نماز هم ما را میسازد.
نماز مثل خيمه است. يک وقت شما در زمستان بالای قلهی هيماليا میرويد، چادر میزنيد و راحت هم هستيد ، اين خيمه غير از خيمهای است که در شبها در پارک میزنيد . اگر اين را به قله ببريد اصلا نمیتوانيد آنرا نصب کنيد. نماز مثل خيمه است. زمانی میتوانيد از نماز کمک بگيريد که نمازت آن قدر ارزش داشته باشد.
اينکه قرآن میفرماید از نماز کمک بگيريد اين بستگي دارد که ما چه نمازی ساخته باشيم، به همان اندازه به ما کمک میکند
تا چه خيمهای ساخته باشيم و چه نمازی خوانده باشيم. پس نماز میتواند کمک بکند بشرطی که نماز واقعی باشد. اين نماز برای ما که رشد نکرده ايم بزرگ است. حالا چرا بزرگ است؟ چون جزء ما نشده است.
اگر نماز جزء وجودی انسان نشود انسان احساس خستگس میکند، اما خاشعين احساس خستگی نمیکنند. در آيهايی قرآن خاشعين را لطيف معنا میکند، قرآن میفرمايد: در بيابان گياهی وجود ندارد و خالی است وقتی باران میآيد گياهان رشد میکنند و بالا میآيند پس زمين خاشع هيچ چیز ندارد.
انسان هم اگر واقعا به اينجا برسد که بفهمد چيزی ندارد و تهيدست است، آن وقت باران نماز آنرا سبز میکند، ديگر احساس سنگينی ندارد و راحت نماز را در خودش راه میدهد. باران وقتی در خاک میبارد فرو میرود ولی در آسفالت فرو نمیرود و آسفالت آن را پس میزند.
معارج، ۵؛ ۱۵۳، بقره.
رفتگر آن روز محله ما!!!!
رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه، “مهدی باکری” بود…
وقتی شهید مهدی باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید و سیل آمد، ایشان پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید به کمک مردم سیل زده شتافت.
در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد از مردم کمک میخواست… تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود. آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد. پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی. نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یکم از غیرت و شرف شما یاد بگیره. آقا مهدی خنده ای کرد و گفت: راست میگی مادر، کاش یاد می گرفت!
اوایل انقلاب بود. در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است… آقا مهدی، شما اینجا چی کار می کنی؟…
آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت… ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار می کنی؟…رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم…
گفت: زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقامهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن،
رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه، “مهدی باکری” بود…
در شهرداری مشغول به كار شد، به جهاد سازندگی رفت و جالب است كه از هیچ كدام حقوق نمی گرفت.
یاد و خاطره سردار شهید مهدی باکری گرامی باد
چوب حراج به آبروی هیچکس نزنید
چوب حراج به آبروی هیچکس نزنید؛ برایتان گران تمام میشود!
خانم جان، آقا جان؛
آنجا که گوشتان را تیز میکنید و با چشمانتان، رفتار و اعمال انسانها را برای رو کردن دستشان دنبال میکنید؛
دقیقاً در جادهای قــرار گرفتهاید که خطر سقوط تهدیدتان میکند؛
زیرا آبروی مؤمن، خط قرمز خداست
و شما با بازگو کردن آنچه که شنیده یا حتی دیدهاید، از این خط قرمز، رد شدهاید…
آنچه بین او و خدا بود، با کنکاش شما، حالا برای همه برملا شده، و آب ریخته را هرگز نمیتوان جمع کرد…✗
و آبرویی که هر لحظه، با نقل به نقل شدن آنچه شما فاش کردید، ریخته میشود، نه تنها جمع شدنی نیست؛ بلکه آتشی شده و دامن شما را تا ابد خواهد گرفت…
[ انسانیّت بدون ستاریت ممکن نیست
تمرین کنیم از همین امروز، بجای رونمایی از اشتباههای دیگران، پوششی برای خطاهایشان باشیم.]
مانند چشمه
یک آیـه یـک نکتـــــه
چشمهی رحمت
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
چشمه اطرافی دارد ولی چشمه به همهی اطراف خودش آب نمیدهد به آن طرفی آب میدهد که جوی شده باشد يعنی فرو رفته باشد، پايين رفته باشد به او میدهد، به اندازهی ظرفيتش هر چه بخواهد میدهد و لبريز و سرشارش میکند.
پيغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله نسبت به خداوند جوی بود يعنی افتادگی کرد، خاکساری کرد، بندگی کرد و عبد او شد به همين خاطر خداوند نیز آیات قرآن را فقط در اختيار ایشان گذاشت.
پیغمبر اکرم صلوات الله علیه دقيقا همان کاری را میکند که چشمه میکندچشمه آن چه را که دريافت میکند برای خودش برنمیدارد در اختيار ديگران هم قرار میدهد، چشمه آب را به گلها و گياهان میرساند پیغمبر همين طور هر چه دريافت میکرد سخاوتمندانه در اختیار دیگران میگزارد چرا؟ بِالْهُدَى به خاطر اين که هدايت بکند
ادامه دارد…
توبه، ۳۳.
ابتلاء نيكان و صالحان به «مصائب و بلایا»
ابتلاء نيكان و صالحان به «مصائب و بلایا»
پرسش⁉️
چرا در طول تاریخ تعداد زیادی از انسانهای نيكوکار و صالح به مصائب و بلایا دچار شده اند
پاسخ اجمالی:
هيچ كس نمى تواند اين حقيقت را انكار كند كه اغلب انسان ها وقتى غرق نعمت اند، ارزش آن را درک نمی کنند.
آری این مصائب و بلایا به افراد نیکوکار و بدکار هر دو مى رسد؛ نیکوکاران آنچه به آنها مى رسد را مایه تذکر نعمت هاى پروردگارشان در ایام گذشته مى نمایند و این موضوع آنها را به شکرو صبر وا مى دارد
امّا بدکاران هنگامى که چنین آفاتى به آنها رسد، شرارتشان را درهم مى شکند و آنها را از معاصى و زشتی ها باز می دارد.
پاسخ تفصیلی :
هيچ كس نمى تواند اين حقيقت را انكار كند كه غالباً وقتى انسان غرق نعمت است ارزش آن را نمى داند، از آن لذت نمى برد، شكر نعمت را بجا نمى آورد و گاه حتّى به اصل وجود آن توجّه پيدا نمى كند!
ماهيان نديده غير از آب *** پرس پرسان زهم كه آب كجا است؟!