منم سربازت میشم....
مولا جان یا مهدی
همه تو را
یوسف ِفاطمه خطاب میکنند
اما تو آن یعقوبِ منتظر هستی….
که یوسفهایت
را یک به یک گرگِ غفلت میدرد
و همچنان مصر وجودت بی عزیز مانده است …
السلام علیک ایها الغریب
هیئت مجازی *زینبیه*
بسم الله الرحمن الرحیم
آیه های قرآن/اجل معین
«فاذا جا اجلهم لا یستاخرون ساعه ولا یستقدمون». اعراف/۳۴
(هنگامی که اجلشان به سر رسد نه می توان ساعتی درنگ کرد نه پیشی گرفت)
نکته: زندگی دنیای انسان پایان پذیر است و مرگ مهر پایانی این فصل زندگی است پس باید بهترین بهره را از عمر کوتاه برد و برای آخرت آماده بود زیرا زمان آن مشخص نیست هر لحظه ممکن است داستان زندگی انسان در این دنیا به اتمام برسد.
در این آیه خداوند به یکی از قوانین آفرینش یعنی فنا و نیستی ملتها اشاره میکند و بحث های مربوط به فرزندان آدم در روی زمین و سرانجام و سرنوشت گنه کاران که در آیات قبل گفته شد با این بحث روشنتر می شود نخست می گوید:
برای هر امتی مدت معینی وجود دارد و به هنگامی که این اجل فرا رسد نه لحظه ای تاخیر خواهند کرد و نه لحظه ای بر آن پیشی می گیرند یعنی ملتهای جهان همانند افراد دارای مرگ و حیاتند، ملتهایی از صفحه زمین برچیده می شوند و به جای آن ها ملتهای دیگری قرار می گیرند قانون مرگ و حیات مخصوص افراد نیست بلکه اقوام و جمعیتها و جامعه ها را نیز در بر میگیرد با این تفاوت که مرگ ملت ها غالبا در اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در دریای شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستی و تن پروری می باشد.
هنگامی که ملت های جهان در چنین مسیر هایی گام بگذارند و از قوانین مسلم آفرینش منحرف گردند سرمایه های هستی خود را یکی پس از دیگری از دست خواهند داد و سرانجام سقوط می کنند.
بار دیگر تأملی در آیه داشته باشیم:
«هنگامی که اجلشان به سر رسد نه می توان ساعتی درنگ کرد و نه پیشی گرفت».
یا بن الحسن!
بیا بی تو جهان تنهاست، می دانم که می آیی
وجودت مُصلح دنیاست، می دانم که می آیی
بیا ای حجّت حق! با قیام خود، قیامت کن
ظهورت محشر کبراست، می دانم که می آیی
بسا منکر شده معروف و معروف آمده منکر
ز آثار جهان پیداست، می دانم که می آیی
بهایی و نصارا، بابی و صهیون و وهّابی
سراسر جنگشان با مردم دنیاست، می دانم که می آیی
خمیده قامت دنیا و دانم بی قیام تو
نگردد قامت آن راست، می دانم که می آیی
تعجیل در امر فرج صلوات
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را ازدست میدهیم.
استاد پرسید: اینکه آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام استاد چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها بایدصدای شان را بلندتر کنند.
آرامش را باید تمرین کرد، آنقدر که بتوان کنترل خشم را در دست گرفت و بیگدار به آب نزد
.
مولای حکیمِ ما حضرت علی علیه السلام در بخشی از #نامه۶۹ #نهج_البلاغه فرمودهاند:
و اکظم الغیظ، و تجاوز عند المقدره، و احلم عند الغضب، واصفح مع الدوله، تکن لک العاقبه.
خشم را فرو خور و به هنگام توانایی، گذشت کن و در هنگام عصبانیت، بردبار باش و در وقت چیرگی، ببخشای تا سرانجامت نیکو باشد
.
داستانی از نهج البلاغه
شیوه زندگی در لباس و غذا و…
یکی از دوستان علی ـ علیه السلام ـ بنام «علاء بن زیاد»[1] در بصره سکونت داشت و بیمار گردید.
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ به عیادت او رفت، وقتی خانه عریض و طویل و وسیع علاء را دید، فرمود: «این خانه با این همه وسعت را در این دنیا برای چه می خواهی؟ با این که در آخرت به آن نیازمندتر هستی؟!».
سپس فرمود: «آری مگر این که بخواهی به این وسیله به آخرت برسی (آن را پل معنویات قرار دهی) مانند آن که:
1. در این خانه از مهمان پذیرایی کنی؛
2. صله رحم نمایی؛
3. حقوق واجب خود (مانند زکات) را از این خانه خارج کرده و به اهلش برسانی، «فاذا انت قد بلغت بها الاخره؛ که در این صورت، با داشتن همین خانه هم به آخرت نائل شده ای».
علاء، عرض کرد: «ای امیرمؤمنان! از برادرم (عاصم بن زیاد) پیش تو شکایت می کنم!
امام فرمود: برای چه؟ مگر چه کرده؟
علاء عرض کرد: عبائی ناچیز پوشیده و از دنیا کناره گرفته است.
علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «او را نزد من بیاور». وقتی که عاصم به حضور علی ـ علیه السلام ـ آمد، حضرت به او رو کرد و فرمود: «یا عدیّ نفسه! لقد استهام بک الخبیث، اما رحمت اهلک و ولدک…؛ ای دشمنک جان خود، شیطان بر تو راه یافته و تو را صید کرده است، آیا به خانواده ات رحم نمی کنی؟! تو خیال می کنی خداوند که زندگی طیّب و خوب را بر تو حلال کرده، دوست ندارد از آن بهره مند شوی؟! انت اهون علی الله من ذلک؛ تو بی ارزش تر از آنی که خداوند با تو چنین کند».
عاصم عرض کرد: «ای امیرمؤمنان! ولی تو با این لباس خشن و غذای سخت و ناگوار به سر می بری» (و من از تو پیروی می کنم).
امام فرمود: عزیزم! من مثل تو نیستم، ان الله تعالی فرض علی ائمه العدل ان یقدّروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیع بالفقیر فقره؛ خداوند متعال بر پیشوایان عدل و حق، واجب کرده است که بر خود سخت گیرند، و شیوه زندگی شان را هماهنگ با وضع زندگی طبقه ضعیف مردم قرار دهند، تا ناداری و فقر، فقیر را از جا بدر نبرد.[2]
ناداری فقیر، موجب نافرمانی او از خدا نشود و تنگدستی و فشار زندگی موجب آن نشود که به فقیران سخت بگذرد.
به این ترتیب امام علی ـ علیه السلام ـ در این فراز، چندین درس آموخت:
1. عیادت بیمار؛
2. نهی از افراط و تفریط در زندگی؛
3. پل قرار دادن دنیا برای آخرت؛
4. تعیین وظیفه رهبران حق در انتخاب زندگی ساده.