منم سربازت میشم....
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ
وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ
لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ…
(آلعمران ۱۵۹)
به سبب رحمـت الهى، تو در برابر مؤمنان،
نرم و مهـربان شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراكنده مىشدند…»
اعرابی به نزد فردی از بنیعامر آمد، و از پیامبر صلیاللهعلیهوآله سراغ گرفت و گفت:
قوم من، مرا بعنوان پیشگام بهسوی تو فرستادند.
میخواهم که تو را قسم دهم، ولی میترسم که عصبانی شوی.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«من خشمگین نمیشوم.من کسی هستم که خداوند، در تورات و انجیل، مـرا محمّـد، رسـول،مجتبی و مصطفی نامیده است؛
کسی که فحّاش نیست، و در بازار عربده نمیکشد، جوابِ بدی را به بدی نمیدهد، بلکه جواب بدی را با خوبی میدهد.
من کسی هستم که خدا در قرآن در شأن او گفته است:
(این آیه را تلاوت کردند)
پس هرچه میخواهی بپرس».
مولای مــن
جانم بفدایتان؛
؛با تبّسـم میکِشی
افتادگان را سوی خویش
تو آن خوبترین پدرے
و من آن یتیم چشم براه…
تو آن سبزترین بهارے
و من آن شاخہ ے خشڪیده…
تو آن زلال ترین چشمہ اے
و من آن تشنہ ترین عابر…
تو آن موعود نجات بخشے
و من آن شبگرد ڪوچہ هاے انتظار…
باز مےآیے و من در آیینہ باران نگاهت،
سبز مےشوم،لبخند مےزنم
و زندگے مےڪنم...
اللهم عجل لولیک الفرج
آقا بقربانت
ردای امامت مبارک
هستید ولی نیستید…
و این غم انگیزترین نوع بودن است.
راستش از اینکه به بودنی اینچنین عادت کنیم میترسم.
از عادت به ظلم و جنگ و بیعدالتی و از عادت به روزمرگی و دلخوش بودن به آن میترسم.
من اصلا از شاد بودن بیشما میترسم!
مگر نه اینکه امام حیّ و حاضرید؟
پس چرا ما شما را لابهلای شیرینیها و تلخیهای زندگیمان فراموش کردهایم؟
یاد ما از خاطر شما نمیرود ولی من از اینکه یاد شما را از خاطر ببریم میترسم.
چه کنیم؟! ضعیفیم و فراموشکار… برگردید تا بیش از این بنده دنیا نشدهایم.
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
همانند زنبور
امیر المومنین می فرمایند: “به سان زنبور در میان پرندگان باشید. تمامی پرندگان آن را ضعیف می شمارند، و اگر می دانستند چه برکتی در درون خود دارد، چنین نمیکردند.
با مردم با زبان ها و بدن هایتان معاشرت کنید و با قلوب و اعمالتان دوری گزینید.
قسم به کسی که جانم به دست اوست، آنچه را دوست دارید نخواهید دید، مگر پس از آنکه برخی از شما در چهره ی برخی دیگر آب دهان بیاندازند و برخی از شما برخی را دروغگو بنامند.”
غیبت نعمانی، ص ٢٠٩
روشنگریِ امام حسین علیهالسلام و امام زمان عج
حسین” بارها سخن گفت؛ کلامش نور بود، بعضی در راه قرار گرفتند و عده ای در تاریکی خویش ماندند! کربلایی شده بود… برای رسیدن به سعادت یا شقاوت از هم سبقت می گرفتند! بعضی «سعادت» را بردند و عده ای «شقاوت» را...
و اما امروز؛ سالها می گذرد، “حسینِ زمان” خواهد آمد و مانند جدش لب به سخن خواهد گشود تا حجت را تمام کرده و راه را بر چاه بشناساند؛ نقل شده: «مهدی در برابر یهود، نصاری، صابئین، مادی گرایان و کافران در شرق و غربِ کرهٔ زمین قیام می کند و اسلام را به آنان پیشنهاد می دهد…»
چقدر صدایش شبیه صدای حسین است! دوباره اهلِ نور از اهلِ نار جُدا شده اند! سعادت یا شقاوت در مِقیاسی کلی تر و گسترده تر به صحنه آمده اند! گوی و میدان آماده شده است، آیا تو آماده ای؟
تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۸۳
اثبات الهداة، ج۳، ص۵۴۹