منم سربازت میشم....
به طه به یاسین 2 با صدای علی فانی
دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذانو نمازو قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد
دلی که نشد خانه یاس نرگس
خرابستو ویران صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد…
اللهم عجلّ لولیک الفرج
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
اینجانب ناصرالدین باغانی بنده ی حقیر درگاه خداوندی ام. چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم. سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم. ما را به جرم عشق مواخذه می کنند. گویا نمی دانند که عشق گناه ما نیست. اما کدام عشق؟ خداوندا! معبودا! عاشقا! مرا که آفریدی عشق پستان مادر را به من یاد دادی اما بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمی کرد. پس عشق به پدر و مادر را به من ودیعت نهادی. مدتی گذشت دیگر عشق را آموخته بودم اما به چه چیز عشق ورزیدن را؟ نه! به دنیا عشق ورزیدم. به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم. اما همه ی این ها بعد از مدتی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. یعنی فهمیدم که «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنون» فهمیدم وقتی شرایط عوض شود «یَفِرُّ الْمَرءُ مِن اخیهِ وَ اُمِّهِ وَ اَبیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ» … پس به عشق تو دل بستم. بعد از مدتی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری. فهمیدم که در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کردم. این تو بودی که عاشق من بوده ای ومرا می کِشاندی. آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت می نشستی. اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم. اما تو دست برنداشتی و این قدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره گریز پای مرا به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده ام! وه چه خیال باطلی!!!
اما شهادت چیست؟
شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنان که در زندان تن اسیرید به تفسیر شهادت نیندیشید که از درک قصه ی شهادت عاجزید. فقط شهید می تواند شهادت را درک کند. شهید کسی نیست که ناگهان در خون بغلتد و نام شهید را بر خود بگیرد. شهید در آن دنیا قبل از این که در خون بتپد شهید است. و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی توانید بشناسید و بفهمید بعد از وصلشان نیز هرگز نمی توانید درکشان کنید. شهید را شهید درک می کند. اگر شهید باشید شهید را می شناسید وگرنه آیینه ی زنگار گرفته چیزی را منعکس نمی کند که نمی کند.
برخیزید و…
فکری به حال خود کنید…
خدایا
اگر ندانستم از تو چه بخواهم و از درخواست خودم حیران بودم ؛ تو مرا به آن چه صلاحم هست رهنمون باش.و دلم را بدانچه رستگاری من در آن هست؛متوجه فرماکه چنین کاری از توشگفت آور نیست و از کفایت های توناساخته نمی باشد.
« نهج البلاغه » خطبه 218
موضوع: تزکیه در قرآن
نگارنده: سرکار خانم مریم ناصری
استاد راهنما: سرکار خانم چراغی
چکیده:
تزکیه واژهای است عربی به معنای رشد و کمال یافتن که بیش از 65 مورد در قرآن کریم استعمال شده است اما کلمه تهذیب به معنای پاک کردن است و در قرآن کریم بکار نرفته است.
در حقیقت تزکیه به معنای پیراستن جان انسان با حذف رذایل میباشد.
بزگترین هدف پیامبران تهذیب و تزکیه نفس و پرورش نفوس انسانها بوده است شخصیت فردی و اجتماعی سعادت یا شقاوت دنیوی و اخروی انسان به این موضوع بستگی دارد که چگونه خویشتن را ساخته، و به همین جهت خودسازی برای انسان یک امر حیاتی و سرنوشت ساز محسوب میشود. پیامبران آمدند تا راه خودسازی را به انسانها بیاموزند.
اسلام نسبت به اخلاق عنایت خاصی داشته و به همین جهت در قرآن آیات اخلاقی به مراتب بیشتر از آیات احکام دیده میشود حتی داستانهای قرآن هم غالبا هدف اخلاقی دارند و فطرت انسانها را بیدار، و شعور نا آگاه اخلاقی آنها را به شعور آگاه تبدیل مینمایند و انسانها را در طریق شناخت و توجه به فضایل و مکارم، و بکار بستن آنها و طی مدارج کمال و نیل به مقام قرب پروردگار رهنمون و یاری میدهند. پیامبران آمدند تا انسانها را به مقام شامخ انسانیت و ضرورت حفظ و احیای ارزشهای والای انسانی توجه دهند.
روش تزکیه در قرآن یک فرایند دو بعدی است که یک بعد آن مربوط به قلب است که با آگاهی سر و کار دارد و هر چه بیشتر در معرض حقایق قرار گیرد فطرت حقیقت یاب و حقیقت گرا تقویت میشود از جهل فاصله گرفته و در نتیجه تصمیم درست میگیرد بعد دیگر مربوط به هواهای نفس و شهوات است که باید تضعیف گردد تا حاکمیت و سلطهاش بر قلب کاشته شود که با دو ورش صورت میگیرد، از بین بردن زمینه تحریک کنندگی هواها و تشویق به اقدام متضاد یا به تعبیر دیگر ضدیت با هواها و شهوات که باعث تضعیف حاکمیت و سلطهی هواها میشود.
ویژگی تزکیه در مورد انسان ارادی و اختیاری بودن آن است و دیگر اینکه امکان خود تزکیه گی در مورد انسان وجود دارد.
موضوع: فلسفه عبادات در قرآن
نگارنده: سرکار خانم زهرا فتحی
استاد راهنما: سرکار خانم چراغی
چکیده:
آگاهی کامل به مصالح و مفاسدی که نزد شارع مقدّس منظور است از قلمرو و توان علمی انسان خارج است. اما هیچ کار خداوند بی حکمت نیست و احکام و برنامه های عبادی اسلام دارای فلسفه و حکمت است. احکام در اسلام بر اساس مصالح و مفاسدی تشریع شده اند که تنها شارع از آنها آگاه است.
نپرداختن به این مصالح و مفاسد،عدم تدبّردر فلسفه های احکام عبادی و غیر عبادی باعث رکورد وجمود در اجرای احکام الهی می شود.بنابراین برای جلوگیری کردن از شکل عادتی عبادات و جمود فکری مسلمانان لازم است به روح عبادات بیشتر توجّه شود.
عصر امروز،عصر تکنولوژی و پیشرفت علم است و مردم بالأخص جوانان برای هر چیزی به دنبال دلیل هستند پس ضرورتی پیش آمد تا به فلسفه ی عبادات پرداخته شود و تعمیم داده شود به قرآن تا برای انجام عبادات و فلسفه ی تشریع آنها دلائلی را ارائه داده باشیم که پذیرش انجام عبادات راحت تر صورت بگیرد.
عبادات انجام خواسته های خداوند است و از این راه انسان می تواند به مقام عبودیّت برسد و چیزی که ملاک رسیدن به مقام بندگی است،ارزش عبادات است و اعمال و عبادات زیاد از شرایط حتمی و ضروری برای نیل به درجات عالی معنوی نیست،چرا که اهمیّت عبادات به تحوّلی است که در نفس عبادت کنندگان ایجاد می نماید.
عبادت جز پیروی فروتنانه معنایی ندارد و بر این اساس همه ی آدمیان از مؤمن ترین تا کافرین آنها عابدند.آنچه بین عبادات فرقی می اندازد،معبود است،عدّه ای انسان راعبادت می کنند،دسته ای هوای نفس خود را،گروهی شیطان را و جمعی بت ها را.در این میان کسانی هم هستند که فقط خدای یکتا را می پرستند.
روح عبادات و بندگی چیزی جز این نیست که انسان خود را به مالکیّت خدا در آورد و در تمام اعمال اختیاری از خواست و رضای مولای خویش تبعیّت کند،از این رو بندگی تابع محض بودن است.