منم سربازت میشم....
در مصحف خداي تعالي نوشته بود
اين نور با طهور ولايت سر شته بود
پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان
اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود
از بسكه بود دست توسل به سمت تو
هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود
چندي به التماس زمين كرده اي نزول
اين آخرين مسافرت يك فرشته بود
عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت
حب تو در صحيفه مومن نوشته بود
ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم
ما غير چند واژه ابتر نداشتيم
حجت الاسلام و المسلمین سلامتی در جلسه اخلاق طلاب حوزه علمیه الزهراء سلام الله علیها ارومیه،شرط مهم برای زندگی انسان در جهان را بنده بودن او برای خداوند بیان کردند که مقدمات آن گاهی سهل الوصول و گاه سخت است.
ایشان با اشاره به جمع طلبگی فرمودند:شرط ورود به عالم طلبگی قدم نهادن در مسیر بندگی خداوند است که اگر این روحیه را به زندگی خود سرایت ندهد همین طلبگی و حوزه، حجاب اکبر برای انسان خواهد بود؛چون اگر انسان در حوزه مهذب نشود و مسیر حرکت خود را نشناسد،شیاطین انس و جن و مهمتر از همه شیطان نفس او را از مسیر خارج خواهند کرد.
وی در ادامه یکی از محک های لازم برای امتحان کردن روحیه طلبگی را گمنام زیستن و فرار از عنوان،شهرت و القاب برشمردند و افزودند: مقصود از گمنامی عزلت و رهبانیت نیست،چون چنین چیزی در مکتب شیعه ممدوح نیست،بلکه گمنامی کنایه از این است که دنبال مناصب و عنوان نباشد چون در این صورت گاهی خودِ طلبگی مقدمه است برای رسیدن به منصب موردنظر که از بدو ورود خطا کرده و از همان روز در نظر امام زمان(عج)منفور خواهد بود؛اما اگر کاری بر عهده انسان بگذارند که غیر از او نتواند انجام دهد،در این صورت تکلیف خواهد بود.پس قدم گذاشتن جهت کسب عنوان تلف کردن عمر و مسئوولیت در قبال آن در روز قیامت است.
پیوند: http://alzahra-oromiye.womenhc.com/?p=84640&more=1&c=1&tb=1&pb=1
مواردی هم چون موسیقی و برگزاری مراسم کریسمس،در قالب آموزش های هنری، استخرهای مختلط در قالب فعالیت های ورزشی از آموزش های ضد فرهنگی است که در برخی از مهدها صورت می گیرد که بدون شک امری متضاد با دین و فرهنگ کشور اسلامی ما به شمار می رود.
در سبک زندگی اسلامی، خانواده اولین، مهمترین و اصیل ترین کانون در جامعه است که فرزند در این مهد محبت چشم می گشاید و بر اساس نگرش و دیدگاه های پدر و مادر تربیت می گردد. بر اساس آموزه های اسلامی؛ مرد وظیفه تامین مخارج زن و فرزندان خود را بر عهده دارد و زن به عنوان مدیر خانه وظیفه سترگ تربیت فرزندانی صالح و سالم را بر عهده دارد تا فرزندان در آرامش و آسایش در کانون گرم خانواده رشد کرده و به تحصیل، تهذیب بپردازند.
آنچه که در جامعه امروز با آن مواجه هستیم آن است که اشتغال زنان ومادران به یک ارزش تبدیل شده است و متاسفانه مصرف زدگی و تجمل گرایی این فرایند را تشدید کرده است. در این میان فرزندآوری و به دنبال آن تنهایی فرزند نیز دچار تحولاتی گاه نامبارک گردیده است.
زبان و فرهنگ مادری، گمشده ی مهدکودک ها
امروزه مهد کودک، به عنوان…
امام رضا(ع) می فرمایند: «و یحمد فیه شرب المسهل و یستعمل فیه الفصد و الحجامة. در فصل بهار نوشیدن مسهل پسندیده است، رگزدن و حجامت مناسب مى باشد.»
مسهل كه عبارت از مایعى است نقاد و از جهت خاصیت شیمیائى خود معده و روده را شستشو می دهد با آنكه در بعضى موارد افراط در خوردن آن خصوص در تابستان و پائیز موجب ضعف معده و مزاج و اعصاب و گاهى مولد زخم معده و روده و بیماریهاى دیگر مى شود. بهترین فصل براى نوشیدن مسهل اول فصل بهار است زیرا در این وقت سلولهاى بدن بیدار و نسلهاى جوان آنها در فعالیت بیشترى هستند و بزودى مى توانند ضعف و كم خونى را جبران كنند و چنانچه خراشى از آن در جدار معده و روده اتفاق بیفتد ترمیم نمایند علاوه خوردن مسهل به مقدار صلاح موجب تحریك غریزه گرسنگى و تسهیل عمل هضم می گردد.حجامت كه موجب دفع بسیارى از سموم بدن خصوصاً زیادى سوداء و مواد زائدهاى كه در خون رسوب مى كند می باشد بهترین اوقات آن اول فصل بهار است زیرا در این فصل به واسطه هیجانى كه در خون پدید مى آید ترس كمبودى خون در كار نیست در فصل بهار به واسطه كم شدن بلغم سوداء بیشتر رسوب می كند در نتیجه عوارض جلدى جوش و دمل، زردزخم، سالك، خارشهاى مختلف،لكهاى سفید، سیاه و غیره زیادتر پیدا مى شود و بهترین علاج آنها دفع زیادى سوداء به وسیله فصد و حجامت است. جنبش و زیاد شدن خون اعلان تعویض خون و تجدید حیات است و این عمل بر اثر تبخیراتى كه در مایعات بدن به عمل مى آید و نام آن را دفع بلغم گذاشته اند صورت میگیرد. خون گرفتن به این عمل طبیعى كمك مى كند و آن را سریعتر و كاملتر انجام میدهد.
«مجید مجیدی» کارگردان توانای سینمای ایران، خاطره ای را تعریف می کند که جای تأمل بسیار دارد:
«در یکی از شب های سرد زمستان،رفتگری را دیدم که مشغول جارو کردن خیابان بود و من پس از اینکه ماشین را پارک کردم،به دلم افتاد که پولی هم به او بدهم.اول کمی دو دل بودم و تنبلی کردم ،اما سرانجام پول را برداشتم و خیلی محترمانه و دوستانه به طرفش گرفتم،خیلی هم احساس خوب بودن می کردم و در عوالم فرشته ها سیر می کردم!اما دیدم که به سختی تلاش دارد دستکش هایش را که به دستش چسبیده بود در بیاورد و بعد پول را بگیرد.اصرار کردم که چرا نمی گیری؟
گفت:بی ادبی می شود،این دست خداست که به من پول می دهد.
خدا شاهد است آن شب تا صبح نتوانستم بخوابم.»
منبع:کتاب«من منم»،گردآور:امیررضا آرمیون