منم سربازت میشم....
خانواده، نهادی مقدس است كه از پیوند ازدواج زن و مرد، هسته اولیه آن شكل میگیرد. این دو موجود، هر كدام با سرشت و ویژگیهای منحصر به فرد خویش، توافق میكنند تا طرحی نو دراندازند و در كنار یكدیگر، مسیر حیات خود را به گونهای مشترك و متفاوت با حال و هوای دوران مجردی سپری كنند.
برخی اختلاف نظرها و تفاوت سلیقهها، ممكن است كشتی زندگی زناشویی را دچار تب و تاب كرده و مخاطراتی را متوجه زندگی مشترك كند.
قدر مسلم آن است كه هر پسر و دختری ازدواج میكنند به امید خوشبختی. ولی واقعا این سعادت و خوشبختی چیست؟ و چگونه حاصل میشود؟ هر چقدر فهم، درك، گذشت، بینش و خداترسی زن و شوهر بیشتر باشد، قدرت و توان مقابله و رویارویی آنان با حوادث و ناملایمات و اختلافات بیشتر میشود. به دیگر سخن، ضعف شخصیتی، كوتهفكری، تك روی، تنگ نظری و در نظر نگرفتن رضای خداوند و… عواملی میشوند برای كاهش علاقهو در نهایت به دلسردی، بیتفاوتی و سست شدن و فرو ریختن پایههای خانواده منجر می شود. بدین ترتیب، اگر نگاهمان به همسر و زندگی، نگاهی عمیق و واقعبینانه و نگرشمان به ازدواج و روابط زناشویی، نگرش الهی و انسانی، مبتنی بر احترام و گذشت و عشق و ایثار باشد، خواهیم دید كه طعم شیرین و لذت بخش زندگی، سالیان سال در دل و جانمان ماندگار خواهد ماند.
به راستی چگونه میتوان یك زندگی خوشبخت داشت؟ و سعادت و خوشبختی چگونه حاصل می شود؟ بدین منظور در ذیل به چند نکته اساسی در ارتباط همسران اشاره می کنیم، امید آن می رود با رعایت این نکات شما نیز یکی از زوجین موفق باشید.
*با مطالعه کتب مربوط به انتخاب همسر، آیین همسردارى، چگونگى ایجاد ارتباط با دیگران و نیز شرکت در جلسههاى آموزش خانواده دانش و مهارت خود را در این زمینه افزایش دهید .
* با همدلى، همفکرى، همکارى و مشورت با یکدیگر درباره مسائل مختلف میان اعضاى خانواده روابط سالم پدید آورید .
*هر یک از زوجین دیگرى را نزدیکترین و محرمترین فرد بداند و او را نیمه تن، حامى و پشتیبان خود تلقى کند .
* با یادگیرى مهارتهاى ارتباطى نظیر فعالانه به حرفهاى یکدیگر گوش کردن، احترام به نظرها و عقاید یکدیگر و تشریک مساعى و مشورت کردن روابط خود را بهبود بخشید .
*بکوشید، با ایجاد کانونى گرم و صمیمى، تمام اعضاى خانواده به ویژه زن و شوهر مسؤولیت رسیدن به تفاهم را پذیرا شوند .
«تا که از جانب معشوق نباشد کششى کوشش عاشق بیچاره به جایى نرسد»
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: زنی خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: مادر ناتوانی دارم که در امر نماز به مسئله مشکلی برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاده است که سؤال کنم، و مسئله را مطرح نمود.
حضرت فاطمه (علیهاالسلام )جواب آن مسئله را داد.
آن زن سؤال دوم و سوم را کرد و سپس تا ده مسئله از حضرت پرسید و حضرت (علیهاالسلام) همه را پاسخ داد. سپس آن زن از کثرت سؤال خجالت کشید و عرض کرد: ای دختر رسول خدا، دیگر مزاحم نمیشوم، خسته شدید، حضرت فاطمه(علیهاالسلام) فرمود: خجالت نکش! هر سؤالی داری بگو تا جواب دهم. من از سؤالات تو خسته نمیشوم و با کمال میل جواب میدهم. اگر کسی اجیر شود که بار سنگینی را بر بام حمل کند و در ازای آن، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته میشود؟
زن پاسخ داد: نه. حضرت فرمود: خدا در برابر هر مسئله آن قدر به من ثواب میدهد که بیشتر است از اینکه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد. با وجود این، آیا از جواب دادن مسئله خسته میشوم؟
————————–
پی نوشت :
1. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 22، ص 31.
آشنای سرزمین دلم،آشنای تفتیده سرزمین دلم،که گهگاهی خویشتن بیقرارم را به اقیانوس مواجهش می افکنم.در جوشش همیشه اش بار می گیرم. اوج می گیرم.باران های موسمی اش بهار می کند خزان وجودم را.
شروع می شوم از برکت باء بسم الله اش متولد می شوم از کرانه های لاتناهی اش.
گاه دردم با او تسکین می یابد،گاه حماسه با فریاد می شوم و می غرم بر سر تباهی.فنا می شوم در اندیشه های متعالی اش.چشم هایم با چشم های بکر و ناتمامش دریا می شود.زمهریر جانم را به یک دم مسیحایی می شکند و تش می زند بر بود و نبودم و می شوم جبلی که حرا صعقا شده برای موسی!بحران های بودن و نبودنم، چرایی و چیستی ام را با نگاه شفابخش اش معرفت می سازد.انقلاب درونم را افق میدهد.
عروجم را تصعید می بخشد.دریچه های قلبم را به آسمان نگاه اولی الأمر می گشاید.مرابه دامن پر مهر علی می رساند و من از آنجا جاری می شوم و خود افقی می شوم و متداد می یابم،جهت می یابم،عرفانش سلوک می دهد دلم را.
آیت مهربانی خدا برای قلب احتراق گرفته ام که با من سخن گفت و من بداهت دست مهرش را می بینم.درمان دردهای ریشه گرفته ام که در روانم مسکن گزیده بودند، رحمت خدا بود که بر من تابید و مرداب روانم را به چشمه های نور متصل کرد.من سیاهی بودم سرد و یخ زده که شعاع نورش را بر خانه پشت به آفتابم تاباند وبا کنایه ای شیرین روحم را صدا کرد و در آغوش الطافش گرفت.راستش را بخواهی گمان کنم مرا اهلی کرده است.دستم را صادقانه گرفت و برد به دقیقه ای طوفانی که بر سر نی و منبر داشت و تلاوت میشد و اشک انسانیت بود که از چشم کائنات بر زمین گر گرفته می چکید. و خون حقیقتی بود که جاوید گشت.
خانم:ز.م
طلبه حوزه علمیه الزهراء ارومیه
برگزیده جشنواره قرآن پژوهی و طب
مراسم با شکوه ریحانه های بهشتی ویژه برنامه ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها با مشارکت نهادهای دولتی و حوزه علمیه الزهرا سلام الله علیها ارومیه در باغ نرگس برگزار شد
همراه با مسابقه ورزشی مادر و دختر
مسابقه آشپزی غذاهای سنتی
اجرای گروه تواشیح امیر الانبیا
اجرای نمایش مهدیه و لباسهای سخنگو توسط طلاب حوزه علمیه الزهرا س ارومیه
و برنامه های جذاب دیگر برای دخترهای شهرمان
روزی ابوحنیفه[1] برای ملاقات با امام صادق ـ علیهالسّلام ـ به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست، امام اجازه نداد.
ابوحنیفه گوید: جلو در، مقداری توقف كردم تا اینكه عدهای از مردم كوفه آمدند و اجازه ملاقات خواستند به آنها اجازه داد، من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتی به حضورش رسیدم گفتم: شایسته است كه شما نمایندهای به كوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد نهی كنی بیش از ده هزارنفر در این شهر به یاران پیامبر ناسزا میگویند.
امام: مردم از من نمیپذیرند.
ابوحنیفه: چگونه ممكن است سخن شما را نپذیرند در صورتیكه شما فرزند پیامبر خدا هستید؟
امام: تو خودت یكی از همانهائی هستی كه گوش به حرف من نمیدهند، مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدی، و بدون اینكه بگویم ننشستی، و بی اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟ شنیدهام كه تو بر اساس قیاس[2] فتوا میدهی؟
ابوحنیفه: آری.
امام: وای بر تو كه، اولین كسی كه بر این اساس نظر داد شیطان بود، وقتی كه خداوند به او دستور داد كه به آدم سجده كند گفت: من سجده نمیكنم زیرا كه مرا از آتش آفریدی، و او را از خاك و آتش گرامی تر از خاك است.
سپس امام برای اثبات بطلان قیاس، مواردی از قوانین اسلام كه بر خلاف این اصل است را ذكر نموده و فرمود:
به نظر تو قتل ناحق (كشتن كسی به ناحق) مهمتر است، یا زنا كردن؟….