اهمیت ذکر صلوات در ماه شعبان!!
خیلی از ما با شنیدن نام امام حسین علیه السلام یا امام علی علیه السلام دلمان می لرزد با امام رضا علیه السلام که انس مدام داریم گاه گاهی هم دعایی برای فرج آقا امام زمان (عج) می کنیم خلاصه هر کدام از ما با یکی از ائمه عزیزمان مأنوسیم طلب حاجت می بریم و متوسل می شویم و انتظار عنایت داریم.
اما شاید تعداد کسانی که با بیامبر مهر و محب حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) مأنوس باشند کمتر باشد، و این دوری و مهجوری از آن حضرت نه از اساعه ادب است و نه نادیده گرفتن مقام والای ایشان شاید از جلال و جبروت حضرتش باشد که گاهی دوری می کنیم کمتر توسل می کنیم و کمتر با ایشان درد دل می کنیم.
درست است که ما روزانه بارها و بارها نام مبارک ایشان را بر زبان جاری می کنیم و سلام و درود می فرستیم اما رابطه عاطفی ما با ایشان چقدر است؟
چند بار آمده ایم و دردمان را به مهربانترین وجود هستی گفته ایم؟ تا چشممان به گنبد سبز حرم مطهرشان می افتد با حسرت نگاه می کنیم که کی می شود از نزدیک چشمانمان منور به آن گنبد سبز بهشتی شود؟ خب چرا یادمان می رود که هر لحظه و در هر کجا که باشیم می توانیم با پیامبر مهربانی ها صحبت کنیم، طلب عنایت کنیم و از مصاحبت با ایشان بهره ها ببریم …
خلاصه مطلب این که ماه شعبان همان طور که بارها و بارها شنیده ایم ماه بیمبر صلی الله علیه وآله وسلم است.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شَعبانُ شَهری و رَمَضانُ شَهرُ اللّه ِ فَمَن صامَ شَهری كُنتُ لَهُ شَفیعا یَومَ القِیامَةِ؛ (بحار الأنوار، ج 97 ، ص 83)؛ شعبان، ماه من و رمضان ماه خداوند است. هر كه ماه مرا روزه بدارد، در روز قیامت شفیع او خواهم بود.
این ماه فرصت مناسبی است که ما بیاییم و یک ارتباط جدید با پیامبرمان برقرار کنیم در یک برهه از زمان قرار گرفته ایم که ایشان خود می فرمایند این زمان اختصاص به ایشان دارد.
یا حواد الائمه ادرکنی
امام جواد(ع) مظهر جود و سخا است و میتوان با توسل به آن امام کریم، سعادت دنیا و آخرت خود را از آن بزرگوار طلب کنیم، امید است که در میلاد پر خیر و برکت امام جواد(ع) تمامی شیعیان حضرتش در سراسر عالم به حوائج دنیوی و اخروی خود برسند و راه کمال و معنویت را با تکیه بر امام جواد (ع) طی نمایند.
امشب شب عید است همه گل بفشانید
از دست رضا عیدی خود را بستانید
میلاد باسعادت امام جواد علیه السلام مبارک باد
ناز جوانی
حضرت علیاكبر علیه السلام ، فرزند امام حسین علیه السلام ، شجاعترین جوانان بنیهاشم بوده است. مادرش لیلا دختر ابی مُرَّة بن مسعود ثقفی است. ایشان در حدود سال 34هـ .ق، در اواخر خلافت عثمان بن عفان، در مدینه متولد شد. آن حضرت از جدش امیرالمومنین علی علیه السلام نقل حدیث كرده است. بنابر گزارش تاریخ نویسان، پسران امام حسین علیه السلام شش نفر بودهاند، به نامهای عبدالله، جعفر، محمد، علیاكبر، علیاوسط و علیاصغر.(1)
از نگاه دشمن
ابوالفرج اصفهانی نقل كرده است كه روزی معاویه از اطرافیان پرسید: سزاوارترینِ مردم به خلافت چه كسی است؟ گفتند: شما. گفت: نه، سزاوارترینِ مردم به خلافت، علی بن الحسین(علیاكبر) است كه جدش رسول خداست، و در او شجاعت بنیهاشم و سخاوت بنیامیه و امتیازات ثقیف با هم گردآمده است. بر اساس صحیحترین روایت، حضرت علیاكبر علیه السلام از همه فرزندان امام حسین علیه السلام بزرگتر بوده است.(2)
رمز مانایی و جاودانگی
علیاكبر علیه السلام «ناز» جوانی را با «نیاز» به پروردگار همراه كرد و بدینگونه صورت زیبا را با سیرت دلربا در آمیخت. او خداوندگار ادب بود، و شور و طراوت جوانی، هرگز وی را از دایره ادب، به ویژه در برابر پدر، خارج نكرد.
این آموزگار جوان، رمز مانایی و جاودانگی را به جوانان آموخت: حق محوری، ادب و فروتنی. ادبش در برابر پدر، تنها به دلیل روابط عاطفی نبود؛ بلكه پدر را امام و مقتدای خویش میدانست. پدر نیز فقط بدان سبب كه علی فرزند او بود، بدو عشق نمیورزید؛ بلكه او را جوانی نجیب، پاكدامن و پرهیزكار میدید و ازاینرو، او را گرامی میداشت. گرچه هیچ پدری نمیتواند امام حسین علیه السلام باشد، و هیچ جوانی علیاكبر علیه السلام ؛ راه حسینی بودن و علیاكبر گونه بودن، به روی همه پدران و پسران باز است.(3)
مایه آرامش خیمه ها
یكی از عمیق ترین پیوندهای جمعی، پیوند خانوادگی است . خانواده به عنوان نخستین و مهم ترین نهاد اجتماعی، بخش عمده ای از تربیت و فرهنگ سازی جوامع انسانی را بر عهده دارد. علی اكبر(علیه السلام) به سه طایفه سرشناس عرب منسوب است . از سوی پدر، زاده ای هاشمی از نسل رسول الله صلی الله علیه وآله است و از سوی مادر و پدربزرگِ مادری، با بنی امیه و بنی ثقیف پیوند خونی دارد.
جالب آنكه اكبر (علیه السلام) هرگز به خویشی خود با بنی امیه كه حكمرانان جامعه اسلامی بودند، افتخار نكرد. هر زمان كه او را به بنی امیه و بنی ثقیف نسبت می دادند، بی توجه به این امر، با كمال افتخار فقط خود را یك هاشمی از نسل نبی مكرم صلی الله علیه وآله و امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) معرفی می كرد. این گونه شواهد تاریخی، نشانه تأثیر فراوانی است كه وی از خاندان پدری خود گرفته است.
حزب اللهی تر از امیرالمومنین(ع) !!
حزب اللهی تر از امیرالمومنین(ع) !!
من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم.
تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است.
تادر را باز کردم، اوه… چه شکلی! داخل اتاق رئیس رفتم
گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟
گفت نه!
گفتم: چطور با با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است؟!
گفت: آخه ما حزب اللهی هستیم. گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.
حضرت امیر(ع) به زن های جوان سلام نمی کرد. گفتند: یا علی، رسول خدا(ص) سلام می کند تو چرا سلام نمی کنی؟!
گفت: رسول خدا(ص) سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.می ترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد؛ دل علی بلرزد.
دل علی می لرزد، تو خاطرت جمع است؟!!!!
بعضی ها خودشان را از امیرالمؤمنین(ع) حزب اللهی تر می دانند…
حاج آقای قرائتی
واقعیت بعثت از دیدگاه شیعه
واقعیت بعثت از دیدگاه شیعه
ماجرای بعثت بدان گونه که قبلا گذشت موضوعی نبود که یک فرد مسلمان معتقد به آن باشد، و پی برد که خاتم انبیا چگونه به مقام عالی پیغمبری رسیده است. ما پس از بررسی های لازم از مجموع نقل ها به این نتیجه رسیده ایم که آنچه در منابع شیعه و احادیث خاندان نبوت رسیده است، واقعیت بعثت را چنان روشن می سازد که هیچ یک از اشکالات گذشته مورد پیدا نمی کند.
از جمله احادیثی که بازگو کننده حقیقت بعثت است و آغاز وحی را به خوبی روشن می سازد، روایتی است که ذیلا از لحاظ خوانندگان می گذرد:
پیشوای دهم ما حضرت امام هادی (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که محمد (صلی الله علیه و آله) ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وی بخشیده بودبه مستمندان بخشید، هر روز به کوه حراء می رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار می نگریست، و شگفتی های رحمت و بدایع حکمت الهی را مورد مطالعه قرار می داد.
به اطراف آسمان ها نظر می دوخت، و کرانه های زمینو دریاها و دره ها و دشت ها و بیابان ها را از نظر می گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهی، درس عبرت می آموخت.
ازآنچه می دید، به یاد عظمت خدای آفریننده می افتاد. آن گاه با روشن بینی خاصی به عبادت خداوند اشتغال می وزید. چون به سن چهل سالگی رسید خداوند نظر به قلبوی نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.
در آن لحظه خداوند فرمان داد درهای آسمان ها گشوده گردد. محمد (صلی الله علیه و آله) از آنجا به آسمان ها می نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد (صلی الله علیه و آله) آنها را می دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به سر محمد (صلی الله علیه و آله) و چهره او معطوف داشت.
در آن لحظه محمد (صلی الله علیه و آله) به جبرئیل که در هاله ای از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: ای محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا» ؟