نخست، دست هایت متولد شدند.
تو متولد شدی، ولی نخست دست هایت به دنیا آمدند. دست هایت که پیش از تولد تو در تمام هستی زبانزد بوده اند. دست هایت که دست استغاثه تمام عالم به سوی آن هاست. دست هایت که تاریخ را ساخته اند… خدا نخست دست هایت را آفرید… به آن دست های طوفانی عاشقانه نگاه کرد و گفت: «این دست ها بهترین دست های عالمند…» آنگاه تمام افلاک در برابر دست هایت به سجده افتادند. تمام فرشتگان بر دست هایت بوسه زدند و خدا گفت: «برای این دست ها مردی خواهم آفرید که نامش را در آسمان ها دست به دست خواهند برد…» و خدا تو را آفرید، برای آن دست های بی بدیل … دست های معجزه گر… .
دست هایت را دوست می دارم که با دست های خدا نسبت دارند و از ازل با ثارالله بیعت کرده اند؛ دست هایی که تنها برای حمایت از آفتاب به زمین آمده اند برای آنکه پسر خورشید روی زمین باشند. از تو تنها به همین دست ها کفایت می کنیم و گره های کور روزگارمان را به آستانه مهر این دست ها می آوریم تا گشوده شوند. تا نمک گیر شویم… تا از نو ایمان بیاوریم… به تو… به عشقی که تو را این گونه شهره عالم کرد… و به خدایی که این عشق را آفرید… .
تو را عشق به این روز انداخته ای ماه! تو را عشق چنین سرفراز کرده… وقتی که سایه به سایه خورشید، تمام راه های سخت را بپیمایی، وقتی که چشم از خورشید برنداری، وقتی که خویش را وقف او کنی، وقتی که تمام هستی ات را در دست هایت بگذاری، تمام خودت را در دست هایت بریزی و آن دست ها را به سوی عشق دراز کنی، این گونه خواهی شد. این گونه که خدا دست هایت را در آغوش می گیرد و آنگاه تمام قدرت بی منتهایش را به دست های تو می بخشد. آنگاه تمام درهای بسته، تمام قفل های ناگشودنی و تمام گره های کور، با دست های تو گشوده خواهد شد ای باب الحوائج!
منبع:سایت حوزه