سال نوی فاطمی مبارک.
ز کـــوی یار میآیــــد نســـیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کـــز بلبل غـــزل گفتن بیاموزی
حافظ شیرازی
مراسم درختکاری در حوزه علمیه الزهراء سلام الله علیها ارومیه برگزار گردید.
پيامبراکرم صلي الله عليه وآله:
إن قامَتِ السَّاعَةُ و فِي يَدِ أحَدِكُم فَسيلَةٌ ، فإنِ استَطاعَ أنْ لايَقومَ حَتّي يَغرِسَها ، فَليَغرِسْها
اگر قيامت فرا رسد و در دست يكي از شما نهالي باشد ، چنانچه بتواند برنخيزد تا آن را بكارد، بايد آن را بكارد.( كنزالعمّال ، ح ۹۰۵۶ .)
به مناسبت هفته منابع طبیعی و روز درختکاری،یک اصله نهال در حوزه علمیه الزهراء سلام الله علیها کاشته شد. این مراسم جهت ارتقاء و نهادينه کردن فرهنگ حفاظت از درختان و منابع طبيعی و به همت معاونت فرهنگی حوزه الزهراء سلام الله علیها با شرکت حجت الاسلام و المسلمین فتاحی مسئوول فرهنگی سازمان تبلیغات،اساتید، طلاب و دانش آموختگان حوزه علمیه الزهراء(س) برگزار گردید.معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات با بیان روایتی از پیامبر اکرم(ص) بر اهمیت درخت و درختکاری و حفظ این سرمایه های ارزشمند تأکید فرمودند.
بی تو مدینه،مدینه نیست.
سکوت مدینه، بوی رفتن می دهد.
انگار همه دارند می روند!
پیش از تو انگار در این شهر زندگی نبود
انگار محبت و مهربانی و همدلی نبود!
تو آمدی و نزدیک خانه مستمندی خانه گزیدی؛
مسجدی ساختی برای پرستش و برای همدلی مسلمین با تو.
علی آمد، فاطمه آمد و سلمان آمد و ابوذر؛
و پس از تو، همه می روند. بی تو مدینه دیگر مدینه نیست.
چشم مبند! بگذار چشمت نگران امت بماند!
وارث اندوه فاطمه علیهاالسلام
امشب دوباره چه شده است که سایه خسته شانه هایت که بیصدا میلرزد،
بر قبور قبرستان بقیع افتاده است!
چه گریه غریبانه ای!
پس از آن شب اندوهناک، که مادرت را به آغوش خاکهای من سپردند،
همه غربت عالم در بقیع جمع شد و من کم کم عادت کردم
به گریه های بیصدای بچه های فاطمه علیهاالسلام
که جز در دل شب نمیتوانستند در وقت دیگر به زیارت
قبر بی نام و نشان مادر بیایند.
هنوز جای پای بی تابیهای کودکانه حسین علیهالسلام و چادر بلند خواهر کوچکت، که بر خاکها کشیده میشد، بر صفحه دل من باقی مانده است!
از اندوه قَلَندر همیشه بیدار شبهای دلتنگ شهر هم که دیگر نمیتوان سخنی گفت،
که با بقیع الفتی دیرینه داشت!
اما آمدن تو به بقیع،
خود مرثیه ای دیگر بود که سوگوارِ خویش را میطلبید!
هر کس دیگری هم نمیدانست، من خوب میدانستم که طولی نخواهد کشید،
تو، بغض کودکانه ات را پشت دیوارهای بقیع جا میگذاری
و با جگر شرحه شرحه، میهمان دایمی من خواهی شد!
ولی امشب،
تو با همه شبهای تلخ عمرت فرق داری!
گویی این چشمها، جز اشک، حرف دیگری نیز برای گفتن دارند؛
حرفی از جنس خون جگر و طشت و لبهای کبود!
چه قدر زود پیر و شکسته شدی حسن جان!
غم نخلهای خونین فدک، موهایت را به سپیدی کشاند،
یا داغ چادر خاکی مادر، در کوچه های بیکسی؟
امشب که آمدی، سایه ات خمیده تر از خودت بود!
مثل کودکی ات، کنار قبر ناپیدای فاطمه علیهاالسلام
نشستی و زانوانت را در بغل گرفتی و آن قدر بیصدا
زیارتنامه عشق خواندی و گریستی،
که حتی سکوت دل من هم شکست!
سرت را بالا آوردی و از پشت مژگان بارانی ات،
نگاهی به حرم جدّت که از دور نمایان بود،
کردی و بعد، بقیع را از نظر گذراندی و تابوت غریبانه خویش را
به چشم دیدی که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سمت بقیع،
با تیرهای جفا،
مشایعت میشد.
آن نقطه که نگاهت را بر خود ثابت نگه داشته،
همان مزاری است که حسین علیهالسلام ، با دستان خویش،
برایت خواهد کند و همان جایی است که عباس علیهالسلام ،
تیرهای خونین را از تابوتت بیرون خواهد کشید!
فقط خدا میداند که بر حسین علیهالسلام چه خواهد گذشت،
وقتی با دیدن کفن خونینت، زخم کهنه دلش سر باز میکند
و داغ سینه مجروح مادرت
تازه میشود.
السلام علیک أیها المجتبی یابن رسول الله
شهادت بی بی سه ساله تسلیت باد.
بـاز هـم رقیه و گـریـه های شـبـانـه، بـاز هـم بـهـانـه بـابـا و بی قـراری هایـش،
و این بـار شامیان چـه خـوب پـاسـخ بی قراریِ رقیه را می دهـنـد؛
سـر بـریـده سـیـد شـهـیـدان جـهان در کـنـار رقیه اسـت.
آن شـب، هـیـچ کـس تـوان جـدا کـردن رقیه را از سـرِ بابا نـداشـت.
تـو بـا سـرِ بابا چـه گـفـتـی؟
چـشـم های پـدر، کـدامـیـن سـرود رفـتـن را بـرایـت خـوانـد
کـه مـانـنـد فرشته ای سـبـک بال، از گوشه خرابه
تـا عرش اعلا پـر کـشـیـدی و غـربـتِ خرابه را بـرای عمه بـه جـای نـهادی…