فلسفه قربانی کردن در عید قربان
فلسفه قربانی کردن در عید قربان
از جمله آموزه های اسلام برای تکامل و رشد انسان ها، ایثار از جان و مال در راه خداوند یگانه می باشد؛ به این معنا که انسان، همه دارایی ها و امکاناتش را امانتی الهی بداند که باید در طریق بندگی هزینه کند. قربانی کردن نیز نمادی از قطع دلبستگی و وابستگی ها و جلوه ای از ایثار مال و جان در راه محبوب واقعی و رضای خداوند متعال می باشد. البته آنچه که از قربانی کردن و رسیدن به مقام قرب الهی به وسیله ذبح گوسفند، لحاظ شده است قطع علقه های روحی و مالی است که باعث تقوای قلب و طهارت نفس می گردد.
خداوند متعال اصل قربانی کردن را از شعائر الله دانسته و آن را نشانه ی بزرگداشت و سپاس گزاری مؤمنان بر نعمت هدایت معرفی کرده و قربانی کننده را در گروه و خیل محسنین و نیکوکاران داخل کرده است.
در قرآن کریم آمده است: «وقتی شما قربانی می کنید آنچه که متعلق به خدا است، تقوای شماست نه گوشت و پوست قربانی»[حج، آیه 37]
بنابراین در قربانی کردن هر چند ظاهر کار سر بریدن است؛ اما واقعیت قضیه نهایت تسلیم، سرسپردگی، عشق و علاقه بنده به مولای خود است؛ و در واقع قربانی کردن نمادی از قربانی کردن هواهای نفسانی و ذبح نفس اماره و نوعی جهاد با نفس در جهت زدودن تعلقات و وابستگی های دنیوی و مادی و رهایی از زندان مال پرستی و دنیاطلبی است.
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
مراسم افتتاحیه نیمسال دوم 93/94
با حضور مدیران ومعاونین وطلاب حوزه های علمیه خواهران استان
وسخنرانی:
حجت السلام والمسلمین راحلی مدیر حوزه های علمیه خواهران استان
وحجت السلام والمسلمین سید مهدی قریشی نماینده ولی فقیه در استان آذر بایجان غربی وامام جمعه ارومیه
وارائه گزارشات وعملکردهای مدارس توسط مدیران:
حجت السلام والمسلمین غنی زاده مدیر مدرسه تخصصی تفسیر علوم قرآنی الزهرا سلام الله علیها
خانم پور حیدر مدیر مدرسه الزهرا سلام الله علیها
خانم قلی زاده مدیر مدرسه زینب کبری سلام الله علیها
برگزار شد.
دفاع از حقگویی عابد دزد
عابدی را به عنوان اینکه دزدی کرده دستگیر نموده و نزد مأمون آوردند، آن روز، روز ملاقات عمومی بود، و حضرت رضا علیه السلام نیز در نزد مأمون نشسته بود، هنگامی که عابد دزد را نزد مأمون آوردند، بین آنها چنین گفتگو شد:
مأمون: تو با این چهره ی مذهبی، خجالت نمیکشی که دزدی میکنی؟
عابد: اضطرار و ناداری باعث شد دزدی کردم، زیرا تو حق مرا در خمس و بیت المال ندادی، من هم مجبور به دزدی شدم.
مأمون: تو چه حقی در خمس داری؟
عابد آیه 41 سوره انفال و 7 سوره حشر را که در مورد خمس و مصرف آن است خواند، آنگاه گفت: مطابق آیه ی قرآن یکی از موارد مصرف خمس، درماندگان راه سفر هستند، من درماندهی راه هستم چرا حقم را به من نمیدهی تا به وطنم برسم؟ به علاوه به آیات قرآن آگاهی دارم.
مأمون: برای اجرای حد دزدی آماده باش، ما نمیتوانیم به خاطر این یاوه سرایی ها، حدّ الهی را تعطیل کنیم.
عابد: نخست از خودت شروع کن و با اجرای حدّ، خودت را پاکسازی نما، بعد دیگران را.
مأمون در این هنگام از امام رضا علیه السلام نظرخواهی کرد.
امام رضا علیه السلام: او میگوید، تو دزدی کردی، من نیز دزدی کردم.
مأمون، بسیار خشمگین شد و به عابد رو کرد و گفت: «سوگند به خدا به جرم دزدی، دستت را قطع میکنم.»
عابد: آیا دست مرا قطع میکنی با اینکه غلام و برده من هستی؟
پاسخ خردمندانه
روایت شده است كه میان امام رضا علیه السلام و مامون، گفتگوهای زیادی شد و ضمن آن مامون، قبول خلافت را، به امام علیه السلام پیشنهاد كرد و آن حضرت نپذیرفت، سپس ولایتعهدی را عرضه كرد، امام علیه السلام از آن نیز امتناع فرمود، پس از آن مامون گفت:
«تو پیوسته با آنچه خوشایندم نیست، با من برخورد می كنی، گویا از خشم من خود را در امان می بینی، به خدا سوگند، اگر ولایتعهدی را نپذیری، تو را بدان مجبور می كنم و چنانچه باز هم اصرار ورزی گردنت را میزنم.»(علل الشرایع: 1/266)
بنابراین دانسته می شود كه موضوع ولایتعهدی امام علیه السلام جز دامی نبوده، كه مامون برای به چنگ آوردن امتیازهای سیاسی چندی، كه می توانست بسیاری از مشكلات حكومت را برطرف كند، گسترده است.
لیكن امام رضا علیه السلام از هر كس به مامون آگاه تر و به مقاصد او بیناتر بود. امام نقشه مامون را می خواند و كوشش او را در سوء استفاده از محبوبیت امام و فریبكاری او در پایگاه های مردمی و استفاده نابجا از قدرت و قوت مركز سیاسی، به آسانی می دانست.
چنانکه حضرت به او فرمود:
« آیا خلافت جامه ای است كه خدای بر تو پوشانیده است؟ و اگر جامه ای است كه خدا بر تو پوشانیده است. تو نمیتوانی آنرا از خود دور سازی و به من واگذاری. و اگر چیزی نیست كه خدای به تو عطا كرده باشد، پس چگونه چیزی را كه مالك آن نیستی به من وا می گذاری؟»
امام با این سخن آشكار تایید كرد كه نمیخواهد مشروعیت خلافت مامون را اعلام فرماید و روی گرداندن ایشان از پذیرفتن خلافت به معنای ارجاع خلافت به او نیست. یعنی اگر امام، خلافت را نپذیرفت به این معنی نبود كه آن را به مامون واگذاشته و بازگردانیده باشد.
موضع منفی امام به منزله اشاره ای گذرا به محكوم كردن واقعیت حكومت فاسد بود كه جز دگرگون كردن آن چاره ای نبود، و این بدان معنی بود كه او بطور كلی از وضع موجود حكومت خرسندی نداشت. امام از نخستین هنگام، پرهیز از حكومت مامون و همه پی آمدهای آنرا اعلام فرمود. ازاین رو هیچگونه كار و مسوولیت سیاسی را بر عهده نمیگرفت. زیرا، آن اوضاع به این نیاز داشت كه در آن تغییر اساسی داده شود و از نو بنیان گیرد…
زيارتش بهانه نمى خواهد !
زيارتش بهانه نمى خواهد !
كفش هايت را كه به «كفش دارى» مى سپارى ديگر خودت نيستى كه پيش مى روى. اكنون لبريز از شور و عطشى. تشنه اى هستى كه هر لحظه به آب نزديكتر مى شود.
اما تو هر چه از درياى عشق اهل بيت بنوشى تشنه تر خواهى شد.قلبت به هم فشرده مى شود و يك لحظه از حركت مى ايستد! دل و ديده از اختيار بيرون مى رود و بر زبانت جارى مى شود:
السلام عليك يا بنت رسول الله(صلى الله عليه و آله وسلم) …
السلام علیک یا فاطمه معصومه