منم سربازت میشم....
(سخنان مقام معظم رهبری درباره شخصیت حضرت زینب(س)
حضرت زینب(س) در 15 رجب سال 62 یا 63 هجری از دنیا رفت. بانوی قهرمانی که پس از شهادت امام حسین(ع) تبیین نهضت عاشورا را بر عهده داشت و پرچمدار این قیام بود. در ادامه به بازخوانی سخنان رهبر انقلاب پیرامون شخصیت این بانوی مکرم اسلام میپردازیم:
زینب(س) هم در حرکت به سمت کربلا، همراه امام حسین؛ هم در حادثه روز عاشورا آن سختیها و آن محنتها؛ هم در حادثه بعد از شهادت حسین بن علی(ع) بیسرپناهی این مجموعه به جا مانده کودک و زن، به عنوان یک ولى الهی آنچنان درخشید که نظیر او را نمیشود پیدا کرد؛ در طول تاریخ نمیشود نظیری برای این پیدا کرد، بعد هم در حوادث پیدرپی در دوران اسارت زینب در کوفه، در شام تا این روزها که روز پایان آن حوادث است و شروع یک سر آغاز دیگری است برای حرکت اسلامی و پیشرفت تفکر اسلامی و پیش بردن جامعه اسلامی. برای خاطر همین مجاهدت بزرگ، زینب کبری(س) در نزد خداوند متعال یک مقامی یافته است که برای ما قابل توصیف نیست.
*تفاوت حضرت زینب(س) با آسیه(س)
شما ملاحظه کنید؛ در قرآن کریم به عنوان یک نمونه کامل ایمان، خدای متعال دو زن را مثال میزند؛ به عنوان نمونه کفر هم دو زن را مثال میزند. «ضرب اللَّه مثلا للّذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا»؛ که این دو مثال مربوط است به زنانی که نمونه کفرند. یعنی به عنوان نمونه، از مردان مثال نمیآورد؛ از زنان مثال میآورد؛ هم در باب کفر، هم در باب ایمان. «و ضرب اللَّه مثلا للّذین امنوا امرأت فرعون»؛ یکی زن فرعون را به عنوان نمونه کامل ایمان مثال میآورد، یکی هم حضرت مریم کبری؛ «و مریم ابنت عمران».
دستور امام صادق(علیه السلام) برای توبه حقیقی و ضمانت بهشت
وقتی گنهکاری نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت که میخواهم توبه کنم، امام فرمودند: واقعاً میخواهی توبه کنی یا مثل بقیه حرف میزنی؟!
گفت: نه، میخواهم واقعاً توبه کنم.
فرمود : توبهای که ما میگوییم حاضری انجام دهی؟!
عرض کرد: بله.
فرمود: اگر این توبهای که من میگویم، انجام دهی، به خدا قسم بهشت خدا را برای ورود تو ضامن میشوم. اگر آن توبهای که من میگویم انجام بدهی، معاملهای بالاتر از این با تو میکنم، من توبهای که به تو میگویم اگر عمل کنی، بهشت را ضامن میشوم.
عرض کرد: آقا بگویید.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «اخرُج مِما أنتَ فِیهِ» هر چه که خدا نمیخواهد و الان هستی بیرون بیا، این توبه است. حسودی! رابطهات را با حسد بِبُر، متکبری! پَرِ تکبرت را قیچی کن، مغروری! پر غرورت را آتش بزن، ریاکاری! ریایت را بیرون بیاور و در آتش جهنم بریز، منافقی! از دو رو بودن دست بردار، در اداره کم کاری میکنی؟! کم کاری نکن، از شهوترانی بیرون بیا، چشمچرانی! از چشمچرانی بیرون بیا، هنوز هم مال حرام دوست داری، علاقهات را از مال حرام قطع کن: «اخرُج مِما أنتَ فِیهِ» بیرون بیا، از جلد گناه بیرون بیا.
فکری کرد و گفت: «خَرَجتُ مِما أنا فیِهِ» بیرون آمدم، میلیونر هم بود، گوسفند داشت، شتر داشت، آسیاب داشت، مغازه داشت، ملک اجارهای داشت، بیرون آمد.
ابو بصیر میگوید: روزی در کوفه او را دیدم که فقط یک پیراهن عربی پوشیده بود. به او گفتم کجایی؟!
گفت: دنبال یک پیراهن میگردم، این پیراهنی که تن من است، مال همان روزهایی است که در گناه بودم، از کوه به تنم سنگینتر است. گفت: یک پیراهن به او دادم، مرا دعا کرد.
خاطره ای از شهید صیاد شیرازی
خیلی اشکش را نگه می داشت ، توی چشمش ، همسرش فقط یکبار گریه اش را دید ، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می گفت: « ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت ( اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای ) بلند هم می گفت از ته دل …».
روحش شاد،یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.