منم سربازت میشم....
در دنیا زنهایی پیاده نظام شیطان هستند. در روایات داریم که شیطان مجسم شده با حضرت یحیی گفتوگویی داشته و حضرت فرمودند که در این دنیا با چه دامهایی بیشتر فریب میدهی؟ شیطان گفت: زنها، البته نه همه زنها. در دنیا زنهایی هستند سراسر علم، فضیلت، حکمت و ایمان که مردها را متحیر میکنند. برخی هم مایه ننگ هستند.
امام صادق(ع) فرمودند: شیطان لشکری نیرومندتر از زنها ندارد. قدرتی که زن در جاذبه مرد دارد بسیار ارزشمند است. در قرآن به زن توجه شده، به نگاه، حرف زدن و رفتارهای زن تأکید شده است.
در آیات قرآن کریم داریم که به زنان مؤمن بگو نگاه خود را کنترل کنند. ای زن مسلمان مراقب باش با مرد نامحرم نرم حرف نزنی، نرمشی که دلربایی کند نباید باشد. زن مسلمان حق ندارد مقابل مرد نامحرم طوری راه رود که صدای پایش و قدمهایش به گوش نامحرم برسد. بر همین اساس زنان در عین حال که با عفت و مؤمن هستند، بد و گمراهکننده هم هستند.
«وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ» یکی از کارهای شیطان این است که با مال و اولاد مشارکت میکند. فرزند به دنیا آورده، اما تربیت دینی نکرده است. شیطان وعده میدهد اما هیچکدام میسر نمیشود. عمر انسان به پایان میرسد. شیطان با نافرمانی ملعون شد، اگر توبه میکرد خداوند میپذیرفت، اما او قسم خورد فرزندان آدم را فریب دهد.
————-پی نوشت: برگرفته از تفسیر آیات 65-61 سوره اسراء آیت الله ضیاء آبادی
عطش برلب عطشان لغات است
وصداي تپش سطربه سطرش همگي موج مزن آب فرات است.
وارباب همه سينه زنان كشتي آرام نجات است؛
ولي حيف كه ارباب((قتيل العبرات)) است؛
ولي حيف كه ارباب ((اسيرالكربات))است؛
…ولي هنوزم كه هنوزاست حسين بن علي تشنه ياراست
وزني محو تماشاست زبالاي بلندي،
الف قامت اودال همه هستي اودركف گودال و سپس آه كه؛((الشمر…))
خداياچه بگويم كه(( شكستند سبو را وبريدند…))
دلت تاب ندارد به خدا باخبرم ميگذرم ازتپش روضه كه خود غرق عزايي،
تو خودت كرب و بلايي؛
قسمت ميدهم آقا به همين روضه كه درمجلس ما نيز بيايي،
تو كجايي…. توكجايي….
از داستان مباهله پیامبر با مسیحیان و دستور آیه مباهله، می توان به پیام هایی، اشاره کرد، از جمله:
1. پیامبر، حاضر شد برای اثبات حقانیت دین اسلام، خود و نزدیک ترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد «من بعد ما جاءک من العلمِ».
2. آخرین برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست «فقل تعاوا ندع».
3. در مجالس دعا، کودکان و فرزندان پیامبر نیز شرکت داشتند «أَبناءنا».
4. استمداد از غیب، تنها پس از بکارگیرى توانایىهاى عادّى است «نبتهِل».
5. حالات اهل دعا مهم است، و نه تعداد آنها. مباهله کننده ها، پنج نفر بیشتر نبودند.«أَبْناءَنا»، «نِساءَنا»، «أَنْفُسَنا».
6. علىّ بن ابى طالب، جان و نفس و خود پیامبر است «أَنفسنا».
7. اهل بیت پیامبر و اصحاب کساء به تصریح آیه مباهله، مستجاب الدعوة هستند.
8. فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است «أَبنائنا»، بنا براین امام حسن و امام حسین، فرزندان پیامبرند.
مرغ سحر اگر دمی ناد علی(ع) نوا کند در دل و جان عاشقان محشر از آن به پا کند
هر که بدید گوشه ی ابروی چون هلال او پشت کند به عالم و از همه انزوا کند
گر مددی کند ورا همت عالی علی(ع) شرح دهد مفاخره یادی از آن هما کند
مهر علی چو کیمیا بر دل عاشقان او قلب من شکسته را فضّه او طلا کند
همسر جان عارفان ،کشتی نوح راغبان نور بهشت از او بود لب چو به خنده وا کند
موسم حج و می روم در طلبش به سعی او آب حیات حب او سعی مرا صفا کند
پیرهنی که می دهد عطر نماز قدسیان فاطمه با دو دست خود بر تن آن گدا کند
کیست که در رکوع خود خاتم اسم اعظمی میدهد و به جود خود حق زکات ادا کند
وصف حسن چه گویمت هست کریم اهل بیت کز کرم او به دشمنش خون جگر عطا کند
چونکه حسین می خورد شیر خدا ز فاطمه(س) صولت حیدر آورد شور به کربلا کند
زاده ی زمزم و صفا حرمت مکه و منا آنکه رسول(ص) در پی اش بانگ به یا أخا کند
سیده النساء از او ،حرمت کبریا ازو مهر علی(ع) چون از ازل قسمت او خدا کند
ناد علی چو در أحد ،خواند رسول و می شنید زمزمه ای کز آن مَلک ذکر به لافتی کند
نان یتیم چون برد دُرّ یتیم می برد مهر و صفای او گره ،از لب غنچه وا کند
ساقی حوض کوثر است شیر خدا و حیدر است بهر سلامت نبی جان جهان فدا کند
وصف علی(ع) و فاطمه(س) من چه کنم خدا مگر بعد نزول “هل أتی” “واقعه"ای بپا کند
باد صبا چو بگذری بر سر خاک کوی او گو که به شُکر دولتش یادی از این گدا کند
یا اگرت گذر فتد بر سر زلف پُر شکن گو که ز زلف و کار ما عزم گره گشا کند
“مهدی” اگر بجان کشد ابروی چون کمان او تیر هلاک دشمنان باشد از آن رها کند
منبع: ادیان نیوز
شاعر و سراینده: مهدی مکّنی
مدينه اولين باري است كه ميهماناني چنين غريبه را به خود ميبيند. كارواني متشكل از شصت ميهمان ناآشنا كه لباسهاي بلند مشكي پوشيدهاند، به گردنشان صليب آويختهاند، كلاههاي جواهرنشان بر سر گذاشتهاند، زنجيرهاي طلا به كمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهاي خود نصب كردهاند.
وقتي اين شصت نفر براي ديدار با پيامبر، وارد مسجد ميشوند، همه با حيرت و تعجب به آنها نگاه ميكنند. اما پيامبر بياعتنا از كنار آنان ميگذرد و از مسجد بيرون ميرود هم هيأت ميهمانان و هم مسلمانان، از اين رفتار پيامبر، غرق در تعجب و شگفتي ميشوند. مسلمانان تا كنون نديدهاند كه پيامبر مهربانشان به ميهمانان بيتوجهي كند به همين دليل، وقتي سرپرست هيأت مسيحي علت بياعتنايي پيامبر را سؤال ميكند، هيچ كدام از مسلمانان پاسخي براي گفتن پيدا نميكنند.
تنها راهي كه به نظر ميرسد، اين است كه علت اين رفتار پيامبر را از حضرت علي بپرسند، چرا كه او نزديكترين فرد به پيامبر و آگاهترين، نسبت به دين و سيره و سنت اوست. مشكل، مثل هميشه به دست علي حل ميشود. پاسخ او اين است كه:
«پيامبر با تجملات و تشريفات، ميانهاي ندارند؛ اگر ميخواهيد مورد توجه و استقبال پيامبر قرار بگيريد، بايد اين طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذاريد و با هيأتي ساده، به حضور ايشان برسيد.»
اين رفتار پيامبر، هيأت ميهمان را به ياد پيامبرشان، حضرت مسيحي مياندازد كه خود با نهايت سادگي ميزيست و پيروانش را نيز به رعايت سادگي سفارش ميكرد.
آنان از اين كه ميبينند، در رفتار و كردار، اين همه از پيامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساري ميكنند. ميهمانان مسيحي وقتي جواهرات و تجملات خود را كنار ميگذارند و با هيأتي ساده وارد مسجد ميشوند، پيامبر از جاي برميخيزد و به گرمي از آنان استقبال ميكند. شصت دانشمند مسيحي، دور تا دور پيامبر مينشينند و پيامبر به يكايك آنها خوشامد ميگويد، در ميان اين شصت نفر، كه همه از پيران و بزرگان مسيحي نجران هستند، «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبيل» نيز به چشم ميخورند. پيداست كه سرپرستي هيأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهي به شرحبيل و ديگر همراهان خود مياندازد و با پيامبر شروع به سخن گفتن ميكند: «چندي پيش نامهاي از شما به دست ما رسيد، آمديم تا از نزديك، حرفهاي شما را بشنويم».
پيامبر ميفرمايد:
«آنچه من از شما خواستهام، پذيرش اسلام و پرستش خداي يگانه است».
و براي معرفي اسلام، آياتي از قرآن را برايشان ميخواند.
اسقف اعظم پاسخ ميدهد: «اگر منظور از پذيرش اسلام، ايمان به خداست، ما قبلاً به خدا ايمان آوردهايم و به احكام او عمل ميكنيم.»
پيامبر ميفرمايد:
«پذيرش اسلام، علايمي دارد كه با آنچه شما معتقديد و انجام ميدهيد، سازگاري ندارد. شما براي خدا فرزند قائليد و مسيح را خدا ميدانيد، در حالي كه اين اعتقاد، با پرستش خداي يگانه متفاوت است.»
اسقف براي لحظاتي سكوت ميكند و در ذهن دنبال پاسخي مناسب ميگردد. يكي ديگر از بزرگان مسيحي كه اسقف را درمانده در جواب ميبيند، به يارياش ميآيد و پاسخ ميدهد:
«مسيح به اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم، بدون اين كه با كسي ازدواج كند، او را به دنيا آورد. اين نشان ميدهد كه او بايد خداي جهان باشد.»