منم سربازت میشم....
مدیر حوزه علمیه الزهرا (س) ارومیه به همراه کادر حوزه
با جناب دکتر قره باغی ریاست
و پرستاران و کادر درمانی بیمارستان طالقانی دیدار
و با اهدای لوح تقدیر و شاخه گل از زحمات و تلاش های شبانه روزی آنها تقدیر و تشکر کرد.
باسپاهی از شهیدان خواهد آمد
روزبیست وهفتم به نیابت از شهید حاج احمد متوسلیان و شهدای مبارزه با اسرائیل
در جریان مرحله دوم عملیات بیتالمقدس، ترکشی به اندازه نصف کف دست به ران پایش اصابت کرد و او مجروح شد.
پرستار گفت: برادر! اجازه بدهید داروی بیهوشی تزریق کنم.
حاج احمد بیمعطی گفت: «نه خواهر! بیهوشم نکن!».
اصرارها بر بی هوشی فایده ای نداشت و دکترها مشغول جراحی شدند و با چاقوی تیز، ران پای حاجی شکافته شد.
حاج احمد چشم هایش را بست و دندانهایش را روی هم فشار داد. او با سرسختی عجیبی درد را شرمنده خود کرد و بر آن فائق آمد.
بعدها خود حاج احمد علت این مقاومت را اینگونه بیان میکند:
«ترسیدم که اگه بیهوشم کنند، در حالت بیهوشی مسائل محرمانه نظامی از دهنم خارج شود و به این طریق به عملیات ضربه بزنم».
استغاثه جهانی طلب منجی
سخن نگاشت | مراقبت از دل باید
با دعاها مأنوس بشویم و قدری دلمان را نرم کنیم
پيامک ويژه سحرهای ماه مبارک رمضان؛از بیانات مقام معظم رهبری
خداوندا!
تو به من اذن دادی که تو را بخوانم و از تو سؤال و خواهش کنم.
حال که به من اذن دادی؛ …
پس ای خدای شنوا، بشنو این مدحی که از تو می کنم!
و ای پروردگار رحیم و مهربان، اجابت کن و ردّ مکن دعایی را که می کنم و تو را می خوانم!
و ای پروردگار آمرزنده، درگذر از گناه و لغزش من!
گناهانی از من سر زده، و خطرات و لغزش هایی برای من پیدا شده، و گرفتاری ها و غمومی مرا احاطه کرده، و بال هایی از هر طرف مرا در پوشش خود گرفته است که تو به رحمتِ رحیمیّتت مرا شامل شدی، و از همه ی گناهانم گذشتی، و مرا از همه ی خطرات و لغزش ها نجات دادی، و دست مرا در آن نقاط سخت و خطرناک گرفتی!
‼️اگر خدا اذن نداده بود چه میشد؟ ‼️
اللَّهُمَّ أَذِنْتَ لِي فِي دُعَائِكَ وَ مَسْأَلَتِكَ
تو به من اذن دادی که بیایم و از تو بخواهم!
اگر خدا اذن نداده بود چه می شد؟
انسان اجازۀ دعا نداشت؛
او بنده است و خدا مولا است و این مولا به این بنده اجازه نمی دهد که:
تو بیا و عرض حاجت به آستان مقدّس ما بیاور!
بلکه خودت باش و خودت و انانیّت و نفس خودت! هیچ راهی به ما نداری؛ تو بنده ی ما هستی و ما مولا، بنده را با مولا چه کار؟!
خاک را با خورشید چه کار؟!
اَینَ التّرابُ وَ ربُّ الاَرباب
ما را از خاک ـ پست ترین چیز ـ آفریدی؛ و تو هم ربُّ ألاربابی، از همه ی ارباب ها بالاتر و از همه ی پروردگارها پرورنده تر هستی، و ربوبیّتت از همه ی رَب ها شدیدتر و بیشتر و عظیم تر است. بنابراین اگر به ما اذن نمی دادی، این عین واقع بود؛ نه اینکه اذنی که ما داریم تا دعایی و مسئلتی از تو کنیم، حقّی است برای ما!… نه، هیچ حقّی نیست! بلکه فقط مرحمت و لطف تو است که این اذن را به ما دادی…
باسپاهی از شهیدان خواهد آمد
روزبیست وششم به نیابت از عالمان شهید
گوشه گوشه ایران به خون پاک شهدا آغشته است…
دشمنان اسلام و تشیع به این خیال باطل که با کشتن یاران خالص انقلاب میتوانند نظام اسلامی را سرنگون کنند تا توانستند خون ریختند….
اما دریغا….
ما ١۴٠٠ سال تحت ستم بودیم، سرکوب شدیم، کشته شدیم، تا نام الله و اسلام و تشیع در ایران، سرزمین دوستان اهلبیت «علیه السلام» زنده بماند…