غروب شد... نیامدی
چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه اشک ها که در گلو رسوب شد، نیامدی!
«خلیل» آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن!
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه
برای عده ای، ولی چه خوب شد، نیامدی!
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد، نیامدی
قبله گلها
می آید آنکه دلش با ماست
دنیا به خاطر او برپاست
آن کس که قامت رعنایش
قد قامت همه گل هاست
یک بی نهایت بی تفسیر
یک بی شباهت بی همتاست
اینجا و هرچه به هر جا هست
با یک اشاره او زیباست
پایان این شب بی مهری
حبل المتین جهان آراست
می آید آن که به شهر عشق
از عاشقان جهان پیماست
نامش همیشه و تا تاریخ
شورآفرین و امید افزاست
سروده : مهدی تقی نژاد
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام ای مولای غربت تبعیدشده به صفحات آخر تاریخ و دنیا…
سلام ای مولای زندانی شده ی گناهان منه گناه پیشه…
سلام ای عشق….
سلام برتو هنگامی که چشمان زیبایت را به روی نامهربانی های من باز میکنی…
و آفتاب از شوق چشمان تو که باز میشوند طلوع میکند…
سلام برتو هنگامی که با قامت دلربایت به نماز می ایستی مولای من…
سلام برتو هنگامی که مینشینی؛به رکوع میروی ،سجده میکنی…
سلام بر تو مولای من هنگامی که قرآن میخوانی و تفسیر میکنی…
سلام برتو وقتی خودت برای ظهورت دعا میکنی…
سلام برتو وقتی برای منه نالایق استغفار میکنی…
سلام برتو ای کشتی نجات عالم… ای آرامش اهل زمین… سلام مولای من…سلام…
لایق نیستم بگویم اما…جوانم وآرزو برجوانان….
انا ولی لک…بری من عدوک…
مولای مهربانم …انا ولی لک…بابی انت وامی و نفسی لک الوقاء ولحمی…
مولاجان پدرومادرم که از همه عزیزترند برایم و جان ناقابلم به فدایت و بلاگردانت..
دوستت دارم…دوستت دارم…دوستت دارم…
آری دوستت دارم…
فقط اینکه…مولا… با تمام بدی ام دوستم بدار…هرچنداندک…اما طولانی…طولانی…طولانی…
میدانم که دوستم داری این محبت توست که زنده ام نگاه داشته است میان این همه روزمرگی…
مولاجان…تاکی بیقرار تو باشمو آرامش حضورت را تجربه نکنم…؟
مولا آیا میبینمت؟
مولا…می بینمت؟
میشنوم صدای انالمهدی ات را؟
توراجان مادرت زهرا (س)بگو کی لایق میشوم؟کی؟کی؟
کی آب پاکی رو میریزی رو دستم؟
بیایی وبگویی که میخواهمت…
مولا…کی؟
الی متی احار فیک یا مولای؟تاکی سرگردان تو باشم؟
بیا …بیامهدی شب هجران سحرکن…شب هجران سحر کن…
اللهم انت کشاف الکرب والبلوی…
اغث یاغیاث المستغیثین عبیدک المبتلی
واره سیده یاشدیدالقوی….
واره سیده…
آقای مارو به مانشان بده خداوندا…
نحن عبیدک التائقون الی ولیک…
ما مشتاق دیدارو یاری اش هستیم…خداوندا…اورابرسان.. .برسان…جان عزیزت برسان…
یا صاحب الزمان
دوست دارم که یک شب جمعه
صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم زسمت حجاز
نغمه ی دلخوش انا المهدی . . .
حيرت و غيبت
اصبغ بن نباته مى گويد:
روزى به حضور اميرالمؤمنين (عليه السلام) شرفياب شدم، حضرت در فكر فرو رفته و زمين را با تكه چوبى مى كاويد. عرض كردم: يا امير المؤمنين! مى بينم كه در فكر فرو رفته و زمين را بررسى مى كنيد آيا رغبتى به آن يافته ايد؟))
فرمود: نه، قسم به خدا! هيچ رغبتى به آن و به دنيا حتى براى يك روز نداشته و ندارم. به مولودى فكر مى كنم كه يازده پشت بعد از نسل من آشكار خواهد شد، و نامش مهدى است، و زمين را بعد از آن كه از ظلم و جور انباشته شده باشد پر از عدل و داد مى كند. امر او اعجاب انگيز است، و مدتها غيبت خواهد نمود، به همين دليل گروهى درباره او به گمراهى مى روند و عده اى ديگر هدايت مى يابند.
عرض كردم: يا امير المؤمنين! آيا واقعا اين اتفاق روى خواهد داد؟
حضرت (عليه السلام) فرمود: آرى! همان گونه كه او خلق شده، اين اتفاق هم روى خواهد داد، تو چه مى دانى اى اصبغ! آنان برگزيدگان اين امت و نيكان عترت طاهره اند.
عرض كردم: بعد از آن چه مى شود؟
فرمود: خداوند هر چه بخواهد انجام مى دهد، زيرا حق تعالى در هر چيزى اراده و قصد و هدفى دارد.
———————————
كمال الدين، ج 1، ص 289، بحار الانوار، ج 51، ص 118