مهمترین سفارش طلبه شهید به دیگران
بخشی از وصیت نامه طلبة شهيد: باقر عبادي
«السلام عليك يا ابا عبدالله، السلام عليك يا ثارالله»
پيام من به شما اين است كه دست از پيرجماران- اين فرشته تاريخ - برنداريد او كسي است كه شما را از ظلمت و تاريكي نجات داد، دست از او بر نداريد و اسلحه افتاده را برداريد و راه شهيدان را ادامه دهيد.
شما اي دشمنان بدانيد! از هر قطره خوني كه ريخته ميشود يك مبارزي بر خواهد خاست و فرياد جنگ جنگ تا پيروزي را سر خواهد داد و اسلحه افتاده را بر خواهد داشت.
مادرم! از شما ميخواهم، صبر كنيد كه خداوند صابرين را دوست دارد نماز را سر وقت بخوانيد و به نماز نگوييد كار دارم، به كار بگوييد وقت نماز است. اميدوارم خداوند آنقدر به شما صبر بدهد كه بتوانيد دوباره ايوب را ببينيد. دلم ميخواست آنقدر بجنگم تا بتوانم راه كربلا را باز كنم و بروم درِ زندانها را باز كنم و ايوب و اصغر را پيش شما بياورم. اگر خداوند شهادت را نصيب من كرد باز هم خوشحالم…
پيام من به شما هم محلي هايم اين است: با هم حسادت نورزيد، نماز را سر وقت بخوانيد، برايم طلب آمرزش كنيد و از برادران طلاب ميخواهم كه جبهه را فراموش نكنيد…
برادر شما باقر عبادي 16/12/65
درددل یک جانباز شیمیایی با امام زمان (عج)
« بسم الله الرحمن الرحیم »
مرا میشناسی.
من یک روستاییام.
یکی از روستاهای دور دست سرزمینمان ایران.
از مهد نام آوران و دلیران آذربایجان.
شاید مرا نشناسی!
خیلی ها مرا نمیشناسند.
اهل زمین که با یک روستایی دورافتاده و ساده کاری ندارند.
اصلا برایشان مهم نیست که کسی اینجا دردی داشته باشد.
اینان بزرگان را میشناسند حاکمان را دوست دارند، مسئولان را میشناسند، کسی با ما کاری ندارد.
خیلی وقتها دوستان و رفیقان هم آدم را فراموش می کنند.
ارباب من؛
آیا تو هم مرا فراموش کردهای؟
تو هم مرا نمی شناسی.
البته که خوبان را می شناسی. تو را با ما چهکار!
ولی من تو را می شناسم.
با عقل و قلب کوچک خود تورا شناختهام.
پیامبرمان (ص) نیز فرموده است که “هرکس امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است".
مولای من مرا بیاد بیاور؛ آن لحظهای که در شب تاریک در فاو، شلمچه، جزیره مجنون و… با آنانی که می شناختیشان، یکصدا تو را فریاد می زدیم.
من همان فرد کوچک و ناچیزی بودم که با لحن ساده خود یابن الحسن میگفتم و سرود العجل سر میدادم.
پیکرهای پاک ۷۶شهید دفاع مقدس به میهن اسلامی باز میگردند
ای راز نهفته، ای شهید گمنام
بر عشق غرور آفرین تو سلام
هنگام عروج سرخت ای روح بلند
بر بال فرشتگان گرفتی آرام
پیکرهای مطهر شهدا روز دوشنبه از طریق مرز شلمچه وارد ایران میشوند و میهمان مردم رامشیر استان خوزستان خواهند بود.
به گزارش ایسنا به نقل از پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تفحص شهدا، سردار سید محمد باقرزاده “فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح” اعلام کرد: پیکرهای مطهر ۷۶ شهید دوران دفاع مقدس که اخیراً در مناطق عملیاتی فاو، شلمچه، مجنون، شرق و غرب دجله و زبیداد کشف شدند، روز دوشنبه پنجم مردادماه جاری وارد خاک میهن اسلامی خواهند شد. پیکرهای شهدا ساعت 9:30 دقیقه دوشنبه از مرز شلمچه وارد ایران میشوند.
وی اظهارکرد: استقبال رسمی از این پیکرها به عهده یگان تشریفات پایگاه دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در خرمشهر است. پیکرهای مطهر شهدا پس از ورود به میهن اسلامی برای شناسایی به تهران منتقل خواهند شد و زمان مراسم تشییع پیکرهای شهدا متعاقباً اعلام میشود.
175 غواص،175 مرد تاریخی...
پس از واکنشهای متعدد نسبت به بازگشت پیکرهای مطهر ١٧٥ غواص شهید در عملیات کربلای ۴ رضا صیادی سردبیر هفته نامه همشهری آیه در این ماهنامه نوشت : نمیدانم دستانتان را از پشت بسته بودند یا از روبهرو ولی حتما خیلی وقت گذاشتند كه یكی یكی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بكشند. نمیدانم آنها چند نفر بودند كه شما ١٧٥ نفر را به دام انداختند. نمیدانم چه گودال عظیمی حفر كردند تا ١٧٥ سرباز را داخلش بیندازند. نمیدانم نشسته بودید یا ایستاده، نمیدانم یكی یكی داخل گودال پرتتان كردند یا گروهی اصلا چه میدانم كه در آن روز، شاید هم شب چه آمد بر سر شما. نمیدانم در آن روزهای زمستانی سال ۶۵ با چه نقشهای غافلگیرتان کردند. نمیدانم آن فرمانده سنگدل، چطور دلش آمد به چشمهای معصوم شما نگاه کند و چنین برنامهای برای کشتنتان بریزد.نمیدانم لحظههای آخر که نمیتوانستید دستهای هم را بگیرید و خداحافظی کنید، چه حرفهایی بینتان رد و بدل شد. چه قرارهایی با هم گذاشتید. اصلا چه شوخیهایی با هم کردید ولی کاش دستانتان باز بود تا قبل از آن مرگ گروهی، سیر یکدیگر را در آغوش میکشیدید.نمیدانم وقتی داخل گودال روی هم افتاده و منتظر بودید تا سیل خاک رویتان آوار شود، زیر لب چه ذکری میگفتید. حتما به تأسی از اربابتان در گودال قتلگاه «لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین» روی لبهایتان بود.
یاران سپیده
یادی از اسطوره های مقاومت
در عملیات بیت المقدس که منجر به آزاد سازی خرمشهر شد . بر و بچه های بسیج شهرمان را دیدم که پای خاکریز فریاد “الله اکبر” سر می دهند . از ماشین پیاده شدم و به جمع بچه ها پیوستم . “حسین کرمانی ” را دیدم آن سوی خاکریز ، یکه و تنها به تعقیب تانک های دشمن می دوید ، با آرپی جی به شکار مشغول و دشمن پا به فرار گذاشته بود . شجاعت و شهامتش را دیدم در انتظار بازگشتنش ماندم تا گرد و غبار پایش را توتیای چشمان گنهکارم سازم و بر دست و بازویش بوسه ای نثار سازم . “حسین ” به پاس آن همه رشادت ، در کربلای مهران با لبی تشنه جان داد و به خدا رسید.
یادشان را با صلواتی گرامی می داریم. اللهم صل علی محمد وآل محمد
کتاب با یاران سپیده