یاد و خاطره شهیدان دفاع مقدس گرامی باد
مقام معظم رهبری (مدظله العالی):
در جنگ تحمیلی اگر مثال همین مادر گرامی سه شهید و مادران شهید ، همسران شهیدان که من افتخار داشته ام به هزار نفر از اینها از نزدیک نشست و برخاست و گفتگو کنم و خصوصیات آن ها را مشاهده کنم ، ایمان خود ، صبر خود، ایستادگی خود، معرفت خود، روشن بینی خود در قبال ضایعات جنگ و فداکاریهای جوانان و مردان را نشان نمی دادند جنگ پیروز نمی شد.
دیده شده در کتاب سال صالحین94
یک جبهه سر تا به سر مرد، آیا فراموشمان شد؟!
حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف):
«نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.»
آن داغ آزاده، آن درد، آیا فراموشمان شد؟!
آن زخمهای جوانمرد، آیا فراموشمان شد؟!
هنگامهٔ آتش و خون، طوفان سواران مجنون
آن جادههای پر از گرد، آیا فراموشمان شد؟!
مردان سبز علمدار، آن حملههای علی وار
یک جبهه سر تا به سر مرد، آیا فراموشمان شد؟
آن بغضهای قدیمی، آن زخمهای صمیمی
آن سینههای پر از درد، آیا فراموشمان شد؟!
داغ شبیخون خنجر، بر گردههای دلاور
آن وحشت ناجوانمرد، آیا فراموشمان شد؟!
خورشید مردان شاهد، آیینههای مجاهد
در غربت این شب سرد، آیا فراموشمان شد؟!
امروز در خواب عادت، آن هشت فصل شهادت
ای مردم خوب همدرد! آیا فراموشمان شد …؟!
شعر از رضا اسماعیلی به مناسبت فرا رسیدن پنجم مرداد و سالروز عملیات افتخار آفرین «مرصاد»
منبع: فارس
میراث شهید چمران از زبان برادرش
مهدی چمران برادر شهید مصطفی چمران که در سالروز شهادت این شهید در خطبههای پیش از نماز جمعه این هفته تهران سخن میگفت، افزود: شهید چمران سوگند یاد کرده بود تا یک سرباز دشمن در خوزستان است، این منطقه را ترک نکند. بنابراین حقوق ماهیانه او که هنگام شهادتش بالغ بر 35 هزار تومان بود، در بانکی در تهران باقی مانده بود و هنوز هم به همان صورت حفظ شده است.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود اظهار کرد: شهید مصطفی چمران پس از فارغالتحصیلی از دانشکده فنی دانشگاه تهران، در رشته الکترونیک با بورس تحصیلی به آمریکا سفر کرد و طی 14 سال در این کشور تحصیلاتش را در سطح عالیترین دانشمندان آن روز - که شاید تعداد آنها به انگشتان دست هم نمیرسید - در رشته فیزیک پلاسما در دانشگاه برکلی کالیفرنیا به پایان رساند.شهید چمران در آمریکا به مبارزات سیاسی و تبلیغ بسیار گسترده برای اسلام پرداخت و پس از واقعه خونین 15 خرداد سال 1342 تصمیم گرفت روش مبارزه خود را عوض کند و به مرزهای اسرائیل بیاید، چرا که او آرزو داشت در راه آزادسازی قدس شریف شهید شود.
مهدی چمران ادامه داد: او برای مبارزات خود در زمان جمال عبدالناصر به مصر رفت و طی دو سال؛ بالاترین سطوح جنگهای چریکی و ضدچریکی را آموخت و به فلسطینیها نیز آموزش داد. پس از فوت عبدالناصر، شهید چمران به دعوت امام موسی صدر به لبنان رفت و در سال 1349 در مرز لبنان و اسرائیل در میان یتیمهای شیعه لبنان اقامت کرد. این منطقه یکی از فقیرترین و خطرناکترین مناطق لبنان بود.در بدو ورود به لبنان، شهید چمران نامهای نگاشت و در آن اعلام کرد که تصمیم گرفته در برابر اسرائیل حتی با مشت بایستد.
این کجا و آن کجا....
عده ای سرب وگلوله,عده ای ملیاردها.
هردوتا خوردند اما این کجا وآن کجا!
این یکی از سوز ترکش آن یکی هم در سونا
هردو میسوزند اما این کجا وآن کجا!
عده ای بر روی مین و عده ای بر بال قو
هردو خوابیدند اما این کجا وآن کجا!
این یکی بر تخت ماساژ آن یکی بر ویلچرش
هردو آرام اند اما این کجا وآن کجا!
این یکی در عمق دجله,آن يکی آنتاليا
هر دو در آبند اما این کجا وآن کجا!
این یکی با گازخردل, آن يكي با گاز پارس.
هردو میسازند اما این کجا وآن کجا!
عده ای کردند کار و عده ای بستند بار
هردو فعالند اما این کجا و آن کجا!
باکری ها سمت غرب و خاوری ها سمت غرب
هر دو تا رفتند اما این کجا وآن کجا!
آن یکی بر پشت تانک و آن یکی بر صدر بانک
هر دو مسئولند اما این کجا و آن کجا!
عده ای بر تار شیطان میتنند چون عنکبوت.
عده ای بر حق وجاویدند اما این کجا و آن کجا….
@khodaya_doset_daram❤️
خاطره ای زیبا و خنده دار از جنگ...
بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛
توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش
با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش.
پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود.
دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه!
یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن!
گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!!
یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده!
پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم: نه! کجاست؟
:پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟!
……