نمادهای شلمچه
نمادهای شلمچه
1. اخلاص در محبّت الهي و بريدن از تعلقات: از جنس ما بودند اما متفاوت، آنان به مانند همه انسانها جلوههاي موجود در دنيا را دوست ميداشتند.
بشر مادي به ماده تعلق دارد و به همين دليل، فقير و دلبستة دنياست علاوه بر اين در دنياي آنها محبت، عشق، علاقة به زندگي و خانواده، کسب موقعيت هاي مختلف و مانند اين نيز وجود داشت، آنان پدر، فرزند، دکتر، دانشجو، مهندس نماينده مجلس و حتي وزير بودند. به جرأت ميتوان گفت دنياي آنان نيز زيبا و دوست داشتني بود.
آنان از حيات در اين دنيا سير نبودند تا ميل پرواز داشته باشند، پس چرا اين چنين شوق پرکشيدن داشتند!؟ اگر نيک در زندگي آنان بنگريم خواهيم ديد که آنان پس از آشنايي با خدا و سپس انجام اعمال براي خشنودي او چنان از دنيا بينياز شدند که به يک باره مسافر ملکوت و داوطلب جلوس «عند مليک مقتدر» گرديدند. شلمچه سرزمين مردان از بند رهيده و به خدا رسيده است، شلمچه سرزمين مرداني است به مانند آنکه در وصيت نامهاش نوشت «نه اينکه خانواده را دوست ندارم و از دنيا بيزارم» بلکه خدا را بيشتر از همه دوست دارم.
2. نبرد ارادههاي مصمّم با دشمناني تا دندان مسلّح: آنگاه که ايمان در پرتو حرارت عشق به خدا و عشق به اهل¬بيت عليهم السلام در درونت مستحکم گردد و شوق شهادت يا پيروزي بر دشمن را در تو دو چندان نمايد و آنگاه که مقصدي عظيم و آرماني بلند پشتوانه گامهاي استوارت شود، قدرتي در ارادهات پديد ميآيد که ديگر تمامي دنياي کفر را در مقابل خويش کوچک و حقير ميبيني. دشتهاي وسيع پر از آب، سنگرهاي نعل اسبي، خاکريزهاي نوني شکل مملوّ از موانع، ميادين وسيع مين، آتش پر حجم، تلههاي انفجاري، تسلط اطلاعاتي دشمن با استفاده از ماهوارههاي جاسوسي و دهها مانع مستحکم و غير قابل نفوذ که هداياي شرق و غرب بودند هيچ کدام تاب مقاومت در برابر اين اراده را نخواهد داشت، ارادههاي آهنيني که به خدا پيوند خوردند و با زمزمة «مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ رَمَى» صحنه نبرد را متحوّل و فتح و پيروزي را به ارمغان آوردند و جهاني را مغلوب خويش ساختند.
منبع : کتاب سرزمين مقدس، موسسه روايت سيره شهداء، ص 204
نكته هایی كمترشنیده شده درباره ی آزادی خرمشهر
صدام : “خاك ایران هیچ ارزشی نداشت. نظامیان ما پس از انهدام ماشین نظامی ایران… خاك ایران را ترك كردند و دست به عقب نشینی زدند.”
١. جالب است بدانید سوم خرداد سال ١٣٦١ كه در تمام ایران جشن بزرگ ملی برای آزادی خرمشهر بر پا بود چند كیلومتر آن طرفتر از شهر خرمشهر در نزدیكی مرز شلمچه نبرد سنگینی در جریان بود.
ماجرا از این قرار بود كه ارتش صدام دیوانه وار فشار می آورد تا دوباره راهی به شهر آزادشده ی خرمشهر پیدا كند. فقط در مرحله ی آخر عملیات كه شهر آزاد شد ایرانیها بیش از ١٠ هزار اسیر گرفته بودند كه در حال انتقال آنها به پشت جبهه بودند. تعداد اسیران عراقی بسیار بیشتر از نیروهایی بود كه ایرانیها در شهر داشتند، حتی شورش بدون اسلحه ی آنها میتوانست ورق جنگ را برگرداند اما خودشان را باخته بودند. حالا اگر ارتش عراق می توانست دوباره راهی به شهر پیدا كند اوضاع تغییر می كرد و ممكن بود شهر از دست برود. ایران سوم خرداد و روزهای پس از آن غرق جشن و سرور بود اما روزهای سوم، چهارم و پنجم خرداد رزمنده هایی مردانه جنگیدند، شهید و مجروح شدند تا جشن بزرگ خراب نشود. یكی از آن ها حسین اردستانی بود كه با چرخ دستی در قزوین میوه می فروخت و برای عملیات امده بود.
بهمن خونين جاويدان
بهمن خونين جاويدان
نژاد هر تكبير، به خون و آگاهى مىرسد. وطن نيز با تكبيرهاى خونرنگ مردان، به حياتى دوباره رسيد.
ما، از دلِ تكتكِ قصيدههاى قيام كرده، صداى خون را مىشنويم.
در رگهاى انقلاب ما، شعر ايستادگى جارى است.
ميان اين نغمههاى بهشت زهرايى، شهيدان را مىشنويم كه زندهترين فريادهاى روزگارانند.
از نقطه شروع مقدس خونها پيدا بود كه قاعده ما بر پيروز شدن است.
شب رفت و سرود فجر، آهنگين است
از خون شهيد، فجر ما رنگين است.
بسیج در کلام شهیدان
ای کسانی که امام بر دستتان بوسه می زند
• برادران سپاهی و بسیجی و پاسدار! ای كسانی كه امام میگوید «من بردست و بازوی قدرتمند شما، كه دست خدا بالای آن است، بوسه میزنم، و بر این بوسه افتخار میكنم» امیدوارم كه كارهایتان در راه خدا باشد. و در راه احیاء دین مبین اسلام باشد.
• از برادران بسیج و پاسدارم میخواهم، وقتی كه در سرپُست نگهبانی هستند، و یا در نمازهای شبشان، من را دعا كنند، تا بلكه خداوند از گناهان من درگذرد. شهید محمد عابدینی
• برادرانم! سنگر بسیج و سپاه را تقویت كنید، كه تمام وحشت دشمن از این سنگر است.
شهید حسین هادی
• برادران بسیجی! شما امروزمسئولیتی بس بزرگ بر دوش دارید، و آن پاسداری از اسلام است. چشم تمام مسلمانان و مستضعفین به شما دوخته شده. و این را بدانید هر عملی كه انجام میدهید، فقط برای رضای خدا باشد. و خدا از اعمالتان راضی باشد.
شما همیشه پیروز خواهید بود. برای این بندۀ گناهكار دعا كنید. از همه ی شما برادران سپاه و بسیج التماس دعا دارم.
شهید رجب جان احمدی گل
• هان ای دوستان و برادران! و ای كسانی كه این لباس را پوشیده اید! تا در جرگه ی سربازان ولی عصر ثبت نام كرده باشید دشمن هست، شما در حال جنگید غافل نباشید و بدانید این لباسی كه شما به تن دارید، زمانی ارزش خود را از دست نخواهد داد، كه همیشه رنگ سبزش، با خونتان توأم باشد. این لباس سبز رنگ سپاه باید با خون رنگینتر شود. و مجادله ی با نفس باید از وظایف پاسداران باشد.
شهید فریدون مقدوری
• از برادران همسنگرم در پایگاههای مقاومت بسیج تقاضا دارم، همانگونه كه اسماً پاسدار خون شهدا هستید، عملاً هم باشید. و نگذارید خون گرم شهدا از جوشش بیافتد. و اسلحه ی شهدا بر زمین بماند.
شهید علی شبانی شوكت آباد
سربند یا زهـــــــــــرا
پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو می کرد …
پرسیدم : دنبال چی می گردی ؟
گفت : سربند یا زهرا !
گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟
گفت : نه ! آخه من مادر ندارم ...