حرمت برادر مومن
عبدالمومن انصاری گوید: به محضر امام کاظم علیه السلام رسیدم و محمد بن عبداللّه جعفری هم نزد آن حضرت بود من با محمد تبسمی کردم امام که مشاهده می کرد فرمود: او را دوست داری ؟
عرض کردم : بله ، البته بخاطر شما او را دوست دارم . امام علیه السلام فرمود: او برادر توست و مومن برادر مادری و پدری مومن است اگر چه از یک پدر نباشند (همه فرزند آدم و حوا هستند). ملعون است کسی که به برادرش تهمت زند. ملعون است کسی که به برادرش خیانت کند. ملعون است کسی که برادرش را (از کجروی) پند و اندرز ندهد.
ملعون است کسی که از برادرش غیبت کند.
منبع : داستان عارفان، کاظم مقدم
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را ازدست میدهیم.
استاد پرسید: اینکه آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام استاد چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها بایدصدای شان را بلندتر کنند.
آرامش را باید تمرین کرد، آنقدر که بتوان کنترل خشم را در دست گرفت و بیگدار به آب نزد
.
مولای حکیمِ ما حضرت علی علیه السلام در بخشی از #نامه۶۹ #نهج_البلاغه فرمودهاند:
و اکظم الغیظ، و تجاوز عند المقدره، و احلم عند الغضب، واصفح مع الدوله، تکن لک العاقبه.
خشم را فرو خور و به هنگام توانایی، گذشت کن و در هنگام عصبانیت، بردبار باش و در وقت چیرگی، ببخشای تا سرانجامت نیکو باشد
.
صحنهای شگفتآور از امام جواد علیه السلام
حكیمه - دختر حضرت موسى بن جعفر و خواهر امام رضا علیهم السلام – حكایت می كند:
وقتی زمان ولادت حضرت جواد الائمّه علیه السلام نزدیك شد، حضرت ابوالحسن، امام رضا علیه السلام مرا به همراه همسرش، خیزران - مادر حضرت جواد علیه السلام - با یك نفر قابله (ماما) داخل یك اتاق قرار داد و درب اطاق را بست. وقتى نیمه شب فرا رسید، ناگهان چراغ خاموش شد و اتاق تاریك گشت ؛ و ما ناراحت و متحیّر شدیم كه در آن تاریكى، در چنین موقعیّتى حسّاس چه كنیم؟
در همین تشویش و اضطراب به سر مى بردیم كه ناگاه درد زایمان خیزران شروع شد؛ و اندكى بعد وجود مبارك و نورانى حضرت ابوجعفر، محمّد جواد علیه السلام از مادر تولّد یافت و با ظهور طلیعه نورش تمام اتاق روشن گشت.
حكیمه می گوید: به مادرش، خیزران گفتم: خداوند كریم به واسطه وجود مبارك و نورانى این نوزاد عزیز، تو را از روشنائى و نور چراغ بى نیاز گردانید.
پس چون نوزاد بر زمین قرار گرفت، نشست و نور تشعشع انوار الهى، تمام اطراف بدنش را فرا گرفت، تا آن كه صبح شد و پدر بزرگوارش حضرت ابوالحسن، علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام تشریف آورد؛ و با لبخندى نوزاد عزیز را در آغوش گرفت؛ و پس از لحظه اى او را در گهواره نهاد و به من فرمود: اى حكیمه! سعى كن كه همیشه كنارش باشى.
حكیمه در ادامه حكایت چنین می گوید: وقتی روز سوّم مولود فرا رسید، آن نوزاد عزیز چشم هاى خود را به سوى آسمان بلند نمود و بعد از آن نگاهى به سمت راست و سمت چپ كرد و سپس با زبان صریح و فصیح اظهار داشت:
«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه، وحده لا شریك له، و أنّ محمّدا عبده و رسوله».
و هنگامى كه شهادت بر یگانگى خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد رسول اللّه صلى الله علیه و آله بر زبان جارى كرد، بسیار تعجّب كردم و در حیرت قرار گرفته و با همان حالت از جاى خود برخاستم و به حضور حضرت رضا علیه السلام آمدم و گفتم: صحنه اى بسیار عجیب و شگفت آورى را دیدم!
امام علیه السلام فرمود: چه چیزى را مشاهده كرده اى؛ كه باعث شگفتى تو گشته است؟
در جواب حضرت گفتم : این نوزاد كوچك چنین و چنان گفت، و تمام جریان را برایش بازگو كردم.
همین كه امام رضا علیه السلام سخن مرا شنید، تبسّمى نمود و سپس فرمود: چیزهاى معجزه آسا و حیرت انگیز بیشترى را نیز مشاهده خواهى كرد.
مناقب ابن شهرآشوب: 4/ 394؛ الثّاقب فى المناقب: 514.
خاطره گل شقایق و پیدا شدن شهید
ماموریتی به گروه ما واگذار شده بود. قرار بود یک منطقه را توی خاک دشمن بررسی کنیم تا اگر پیکر شهیدی از دوران جنگ باقی مانده ، از خاک دشمن بیرون بیاوریم .
رفتیم منطقه، مشغول کنکاش و جستجو و تفحص شدیم. همه تلاشمان را می کردیم.
افسوس که هر چه بیشتر می گشتیم ، کمتر به نتیجه می رسیدیم. کم کم آثار خستگی و یاس در چهره بچه ها پیدا می شد.
آن روز، روز ولادت امام زمان بود. با اینکه تقریبا نا امید شده بودیم، اما به امام زمان متوسل شدیم. از آقا کمک خواستیم و به ایشان متوسل شدیم.
نزدیک ظهر بود. در قسمتی از آن بیابان خشک و برهوت، شقایقی نظرم را جلب کرد. برایم جالب بود. رفتم که شقایق را از ریشه در بیاورم. متوجه چیزی در زیر خاک شدم. خاک ها را کنار زدم. دیدم ریشه شقایق از جمجمه یک شهید روییده.
خوشحال شدم. آن عیدی ای بود که روز تولد آقا از خودشان گرفته بودیم.
پیدا شدن جنازه این شهید روز ولادت آقا باعث شد که آن منطقه مورد توجه بیشتری قرار بگیرد. و جنازه های مطهر دیگری از آن منطقه پیدا شد.
جالب اینجااینا بود که بعد از تحقیقات برای شناسایی شهدا، معلوم شد که نام شهیدی که شقایق در جمجمه اش روییده بود، شهید مهدی منتظر القائم بودبود.
معراج الشهدا
اجرت مشاوره
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: زنی خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: مادر ناتوانی دارم که در امر نماز به مسئله مشکلی برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاده است که سؤال کنم، و مسئله را مطرح نمود.
حضرت فاطمه (علیهاالسلام )جواب آن مسئله را داد.
آن زن سؤال دوم و سوم را کرد و سپس تا ده مسئله از حضرت پرسید و حضرت (علیهاالسلام) همه را پاسخ داد. سپس آن زن از کثرت سؤال خجالت کشید و عرض کرد: ای دختر رسول خدا، دیگر مزاحم نمیشوم، خسته شدید، حضرت فاطمه(علیهاالسلام) فرمود: خجالت نکش! هر سؤالی داری بگو تا جواب دهم. من از سؤالات تو خسته نمیشوم و با کمال میل جواب میدهم. اگر کسی اجیر شود که بار سنگینی را بر بام حمل کند و در ازای آن، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته میشود؟
زن پاسخ داد: نه. حضرت فرمود: خدا در برابر هر مسئله آن قدر به من ثواب میدهد که بیشتر است از اینکه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد. با وجود این، آیا از جواب دادن مسئله خسته میشوم؟
————————–
پی نوشت :
1. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 22، ص 31.