منم سربازت میشم....
خاطره امام خامنه ای از مجروح شدن دستشان تا به دنیا آمدن دخترشان
♦️دست من آن اول که فلج شد، بخاطر حادثه ترور، تا مدتها این دست اصلا حرکت نمی کرد و ورم داشت. بعد به تدریج دیدم که یک کمی از شانه حرکت می کند.
♦️دکتر به من گفت وقتی راه میروم، دستهایم را بطور طبیعی حرکت بدهم. من همین کار را کردم، دامنه حرکت بیشتر شد. بعد یواش یواش دیدم میتوانم دستم را خم کنم از آرنج.
♦️در همان اوقات، خدای متعال یک فرزند دختری به ما داد که به من خیلی انس داشت
♦️ زیاد سراغ من می آمد دفتر ریاست جمهوری، من بغلش می گرفتم. یواش یواش دیدم با این دست هم میتوانم بغلش بگیرم.
♦️دکترم یک روز دید که با این دست بغلش گرفته ام، خیلی تشویق کرد! گفت این بچه دست تو را خوب می کند!
وقتی از روی محبت این بچه را بغل میگیری، همین باعث می شود سنگینی اش را تحمل کنی. همینطور هم شد. بغل میگرفتم، می آوردم و می بردم،
بعد یواش یواش این دست قوت پیدا کرد
♦️در 6تیر سال60 وقتی منافقین، امام جمعه تهران آیتالله خامنهای را ترور کردند، پزشکان هم کار را تمام شده می دانستند،
اما اراده الهی حفظ این مرد خدا برای سکانداری کشتی ج.ا.ا در دریای متلاطم و مواج بود.
امید که پرچم نظام را به دست صاحب اصلیاش بسپارد.ان شاءالله
آزمون ورودی سطح ۳ و سطح ۴
بازپذیری سطح ۲
حوزه های علمیه خواهران استان آذربایجان غربی
با رعایت کامل پروتکلهای بهداشتی
همزمان با سراسر کشور
با حضور ۷۰ نفر از داوطلبان در رشته های مختلف
در سالن اجتماعات حوزه علمیه الزهراء “س” ارومیه برگزار شد.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةًكَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
قربون کبوترای حرمت امام رضا …
ای آستان قدس تو تنها پناه من
ای چلچراغ چشم تو، خورشید راه من
ای مظهر عنایت حق هشتمین امام
ای خاک پاک مرقد تو بوسه گاه من
چهرهها به روایت رهبر معظم انقلاب| شهید مصطفی چمران
هم عشق، هم عقل!
«اینجوری بود چمران. دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛
به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بیرودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود.
در عین لطافت و رقت و نازک مزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سختکوش بود… دانشمند بسیجی این است…
در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خندهآور است…
هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل.» ۱۳۸۹/۰۴/۰۲
سی و یکم خرداد سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران گرامی باد.
رقص مرگ !
« اي حيات ! با تو وداع مي كنم ، با همة مظاهر و جبروتت .
اي پاهاي من ! مي دانم كه فداكاريد ، و به فرمان من مشتاقانه به سوي شهادت صاعقه وار به حركت در مي آييد ؛ اما من آرزويي بزرگتر دارم . به قدرت آهنينم محكم باشيد. اين پيكر كوچك ؛ ولي سنگين از آرزوها و نقشه ها و اميدها و مسئوليتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانيد . دراين لحظات آخر عمر ، آبروي مرا حفظ كنيد . شما سالهاي دراز به من خدمت ها كرده ايد . از شما آرزو مي كنم كه اين آخرين لحظه را به بهترين وجه ، ادا كنيد .
اي دست هاي من ! قوي و دقيق باشيد .
اي چشمان من ! تيزبين باشيد .
اي قلب من ! اين لحظات آخرين را تحمل كن. به شما قول مي دهم كه پس از چند لحظه همة شما در استراحتي عميق و ابدي آرامش خود را براي هميشه بيابيد . من چند لحظة بعد به شما آرامش مي دهم ؛ آرامشي ابدي . چه ، اين لحظات حساس وداع با زندگي و عالم ، لحظات لقاي پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ بايد زيبا باشد .»