منم سربازت میشم....
تقوا به چه معنایی می باشد؟تقوا از وقی ؛ وقایه به معنای حفظ کردن می باشد.میگویند:
« رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ »
این « ق » همان وقی به معنای ؛ خدایا مارا حفظ کن .
انسان باتقوا چه کسی است؟
ما دو نوع استكان داریم ؛ بشكن و نشكن .
آدم با تقوا یعنی مسلمانی که نشكن است ؛ درحقیقت كسی است كه حوادث و پول و مقام او را نمی شكند و تغییر نمی دهد.
درجایی که آب ترشح می شود ، خود را کنار می کشیم که خیس نشویم ، درجایی که تیزی و تیغی وجود دارد ، لباسمان را جمع می کنیم تا به لباسمان گیر نکند ، در حقیقت خود را از هرگونه آسیبی حفظ می کنیم .
انسان با تقوا کسی است که وقتی در مورد موضوعی مطمئن نیست ، آن را قطعی بیان نمی کند ، خود را از دروغ گفتن و شایعه ی دروغ حفظ می کند .
فرد باتقوا کسی است که دنبال مال حرام که هیچ، به دنبال مال شبه ناک، هرچند زیاد و راحت الوصول باشد ، نمی رود ، به جایی که نباید نگاه کند ، نگاه نمی کند .
در یک کلام تقوا یعنی آنکه انسان به حالتی برسد كه وقتی به گناه رسید ، بتواند خودش را كنترل كند .
تقوا مصونیت است ، نه محدودیت !
بعضی میگویند : تقوا کار هر کسی نیست ، تنها ویژگی عالمان بزرگ است !
شهید مطهری میفرمایند : تقوی مصونیت است نه محدودیت.
مثل اینکه شما وقتی کفش می پوشید ، محدودیتی ایجاد نمی شود ، بلکه پایتان از کثیف شدن و شیشه و خار و خاشاک مصون می ماند .
انسان با تقوا به خاطر روحیه ای که در او ایجاد شده ، مصونیتی پیدا کرده که وقتی به خلاف و گناهی می رسد ، به راحتی خودش را كنترل می كند.
به گفتهی قرآن ، یکی از دلایل آمدن همه ی انبیاء الهی ، با تقوا کردن مردم بوده ، به طوری بسیاری از دستورات اسلامی نیز بر پایه ی تقوا استوار می باشد ؛
بوی خوش کدام بهار است که شامه زمین را مینوازد؟ هوای پیراهن کدام یوسف است، که دنیا رابه سرمستی فرا خوانده است؟ این همه پروانه شناور در هوای عشق، زاده کدام لبخند است؟
آری! رستاخیز عشق است. زمین، به مهمانی آسمان میرود. اهالی ملکوت، کجاوه هدایت را به دوش گرفتهاند. دسته دسته ستاره، پشت در خانه موسی بن جعفر علیهالسلام صف کشیدهاند تا رضای الهی را در رضای تو بجویند.
خورشیدی از دامان «نجمه» طلوع کرده است تا سرنوشت تاریک دنیا را به روشنایی و روز برساند.
خوش آمدی ای هشتمین خورشید!
تو آمدی تا پرندگان خوش الحان، آشیان گزیده بر شاخسار نگاهت، دنیا را زیر پر و بال سعادت بگیرند. تا در تاریکنای دنیا، آفتاب لبخندت، «شمس الشموس» لحظه های بیکسی انسان باشد. تو در ادامه مهربانی خدا در مقدسترین دقایق موعود، زاده شدی، تا خواب تمام باغستانهای عقیم، از عطر نفسهای تو، به شکوفایی و رویش برسد.
شور آمدنت، چه رستاخیزی بر انگیخته در چهار گوشه عالم! درختان صف به صف، شکوه جاودانه آمدنت را به تماشا ایستاده اند و آبشارها، قد کشیده اند زلالی و سرفرازی نگاهت را. جاده ها، شوق رسیدنت را، سراسیمه دویدهاند.
بوی تو وزیدن گرفت و تمام گردنه ها به سمت مدینه چرخیدند. تمام دشتها پیراهن گل به تن کردند.
نزول جاودانه مهربانیات، بر شورهزار غربت و تنهایی زمین، خجسته باد.
بیتوته
حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف):
«نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.»
آن داغ آزاده، آن درد، آیا فراموشمان شد؟!
آن زخمهای جوانمرد، آیا فراموشمان شد؟!
هنگامهٔ آتش و خون، طوفان سواران مجنون
آن جادههای پر از گرد، آیا فراموشمان شد؟!
مردان سبز علمدار، آن حملههای علی وار
یک جبهه سر تا به سر مرد، آیا فراموشمان شد؟
آن بغضهای قدیمی، آن زخمهای صمیمی
آن سینههای پر از درد، آیا فراموشمان شد؟!
داغ شبیخون خنجر، بر گردههای دلاور
آن وحشت ناجوانمرد، آیا فراموشمان شد؟!
خورشید مردان شاهد، آیینههای مجاهد
در غربت این شب سرد، آیا فراموشمان شد؟!
امروز در خواب عادت، آن هشت فصل شهادت
ای مردم خوب همدرد! آیا فراموشمان شد …؟!
شعر از رضا اسماعیلی به مناسبت فرا رسیدن پنجم مرداد و سالروز عملیات افتخار آفرین «مرصاد»
منبع: فارس
دوستی با پیامبر
در عصر نزول وحی در میان مشرکان دو نفر به نامهای « عُقبه » و «اُبیّ بن خلف» باهم دوستانی صمیمی بودند. به گونهای که هرگاه یکی از سفر میآید، با ترتیب دادن میهمانی از دوست خود پذیرایی میکرد . روزی عقبه از سفر آمد. میهمانی ترتیب داد و اشراف قوم خویش را به این میهمانی فراخواند، از قضا دوستش در آن موقع به سفری رفته و در مهمانی حاضر نشد.
هر چند هنوز اسلام نیاورده بود، با این وجود پیامبر اسلام را هم به این میهمانی دعوت کرد . هنگامی که سفره را گستردند و غذاها حاضر شد، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: ای عقبه من از غذای شما نمیخورم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت من دهی! عقبه نیز از باب اینکه به حضرت ارادت داشته و دوست داشت که حضرت از غذای او تناول کند، شهادتین را بر زبان جاری کرد.
این خبر به گوش دوستش ابی رسید. ابی برای او پیغام فرستاد که: ای عقبه از آیین خود منحرف شدی؟
عقبه در پاسخ گفت: نه، من منحرف نشدم. اما مردی بر من و میهمانی وارد شد و حاضر نبود از غذایم تناول کند، جز اینکه من شهادتین را بر زبان جاری کنم. من شرم داشتم که کسی از سفره من تناول نکند، لذا شهادتین را گفتم. ابی گفت: من تنها زمانی به دوستی با تو ادامه میدهم و از تو راضی میشوم که در برابر پیامبر بایستی و او را توهین کنی.
عقبه به خاطر دوستی ، این کار را کرد و مرتد شد و سرانجام نیز او و رفیقش در جنگ بدر در صف کفار به هلاکت رسیدند .( تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 166)
مواظب باش؛ دوستی هایت تبدیل به حسرت نشوند!
قرآن سرگذشت این دو دوست و سرانجام دوستی ناشایست و دوستی حسرت آفرین را چنین بیان میکند:
«به خاطر آور روزی را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان میگیرد و میگوید: ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم! ای وای بر من کاش فلان (دوست گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یاد حق گمراه ساخت . بعد از آن که یاری حق به سراغ من آمده بود.» (فرقان 27 ـ 29)
در حدیثی از حضرت سلیمان نقل شده است که فرمودند: «درباره کسی قضاوت نکنید تا به دوستانش نظر کنید. چرا که انسان به وسیله یاران و رفقایش شناخته میشود.» (سفینةالنجاة، ج 2، ص 27، ماده صدق)
مولا علی(ع) نیز نقش دوست را در سرنوشت و شناخت افراد چنین زیبا بیان میفرمایند :
صبح نشاط دم زد، فیض سحر مبارک
عیش صبوح مستان، بر یکدگر مبارک
عید گشاد ابرو، بربست رخت روزه
این را حضر خجسته، آن را سفر مبارک
تیغ هلال شوال، باز از افق علم شد
ماه صیام بشکست فتح و ظفر مبارک
وقت سحر مؤذن آهنگ عیش برداشت
بر گوش روزه داران این خوش خبر مبارک
انجام خیر دارد، فکر شراب و ساقی
بحث فقیه و زاهد برخیر و شر مبارک
طبع حکیم و صوفی هر کس به طالعی زد
این راست نفع میمون آن را ضرر مبارک
بخش فرهنگ و هنر بیتوته