عالم عامل
عالم عامل شهیدآیت الله دستغیب
♦️ خدا لعنت کند هر عمامه سری را که از رهبری اطاعت نکند.رهبر یکی است، امام یکی است و نائب امام هم یکی است.تا زمانی که حسن (علیه السلام) امام بود حسین(علیه السلام) امام نبود.وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد.
♦️مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند.شما را گروه گروه نکنند.شما را طعمه خودشان قرار ندهند.وسیله پیشرفت دشمن نشوید.شما الان در جبهه جنگید.در جبهه جنگ دینی هستید.
شادی روح بلندشان صلوات
یادمان باشد
مردم …
یادمان باشد
که هرسال در برائت از سکوتی
در تاریخ بشریت گریه می کنیم
که اولش بی تفاوتی بود ..
اما آخرش کربلا …
ما پای انقلابمان هستیم
ما ملت امام حسینیم
وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد....
نماهنگ حُکم جهاد
ما قدرت حقیم، تلآویو ضعیف است
ما نیروی قدسیم و هدف قدس شریف است
اگر شهید نباشد + کلیپ تصویری
تقدیم به شهید والامقام فخری زاده
اگر شهید نباشد؛
خورشید طلوع نمیكند و زمستان سپری نمیشود.
اگر شهید نباشد؛
چشمههای اشک میخشكد،
قلبها سنگ میشود و دیگر نمیشكند و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت و زمستان سرد قساوت انتها میگیرد و امید صبح و انتظار بهار، در سراب یأس گم میشود.
اگر شهید نباشد؛
یاد خورشید حق در غروب غرب فراموش میگردد و شیطان، جاودانه كرهی زمین را تسخیر میكند.
شهید آوینی/ کلیپ تصویری تولیدی طلاب
خودت بخور و خودت پاسخگو باش
بمناسبت هفته بسیج
خودت بخور و خودت پاسخگو باش ( از خاطرات شهید باکری )
چند روز بود كه صبح زود تا ظهر پشت خاك ريز مي رفت و محور عملياتي لشگر را تنظيم مي کرد .
هواي گرم جنوب؛ آن هم در فصل تابستان، امان هر كسي را مي بريد. يكي از همين روزها نزديك ظهر بود كه آقا مهدي به طرف سنگر بچه ها آمد و با آب داغ تانكر، گرد و خاك را از صورت پاك كرد و سر و صورتش را آبي زد و وضو گرفت و به داخل سنگر رفت.
آقا رحيم با آمدن آقاي باكري سر پا ايستاد و ديده بوسي كردند. در همين حين آقا رحيم متوجه لب هاي خشك آقا مهدي شد.
رحيم به سراغ يخچال رفت و يك كمپوت گيلاس بيرون آورد، در آن را باز كرد و به آقا مهدي داد. آقا مهدي خنكي قوطي را حس كرد،
گفت :امروز به بچه ها كمپوت داده اند؟
آقا رحيم گفت: نه آقا مهدي! كمپوت، جزء جيره امروزشان نبوده.
آقای باكري، كمپوت را پس زد و گفت: پس چرا، اين كمپوت را براي من باز كردي؟
رحيم گفت؟ چون حسابي خسته بوديد و گرما زده مي شديد. چند تا كمپوت اضافه بود، كي از شما بهتر؟
آقا مهدي با دل خوري جواب داد: از من بهتر؟ از من بهتر، بچه هاي بسيجي هستند كه بي هيچ چشم داشتي مي جنگند و جان مي دهند.
رحيم گفت: آقا مهدي! حالا ديگر باز كرده ام. اين قدر سخت نگير، بخور
.
آقا مهدي گفت: خودت بخور رحيم جان! خودت بخور تا در آن دنيا هم خودت جوابش را بدهي